شعری از ارسلان چلبی
تریبون رمانتیک خاورمیانه
چشمهایمان میگفت:
بە غارهای مغزمان تلفن خواهد کرد!
در باب اندیشە
و عقربەهای ساعت
کە تاریخ مادرانمان را دار میزد!
پدر میفهمد کی گریە کردیم
و چند بار لبخند بر روی لبهایمان شاشید!
ما هیچ راز و رمزی را
بە یکدیگر تسلیت نگفتیم
و هیچ کس بوی گند دهان ما را بە گوش هیچ کس نرساندە است!
فریاد مست دختران
غارها را اشغال کردە
و عاشقانە میگوزد _ تریبون رمانتیک خاورمیانە!
دستمان در جیب هیچ کەس نمیلرزد
و سرما بسان تاریکی
تیتراژ ویرانی را روشن میکند!