شعری از بهزاد رحیمی


یک موسیقی بی کلام
در زمینه ی  زندگی
تصور کن!
دو تا سایه روی دیوار
بعد سوار قطار می شود، خاطره هایم
و من هم
هم میزنم یک لیوان آب قند را
از فشار افتاده ام و از هوش رفته ام!
ببین!
عطرت در تک تک حباب های ته لیوان هست
توک بزن
پخش کن روحم را
از کانال یک، دو، سه
اصلا مهم نیست
اما دوربینت را پشت در جا بگذار
نه یک لیوان آب
نه یک بسته قرص
نه یک پاکت سیگار
نه یک مرد تنها روی ضبط، پخش!

از قطار که پیاده شدی
چمدانت را محکم بگیر!
اصلا آنقدرمحکم فشار بده
که پاره شود کیسه ی آب یک جنین!
و من قبل از تولدم بمیرم

اشتراک گذاری: