در تاریخ ۱۸/ ۱۱/ ۱۹۶۵ در ههولیر(اربیل) متولد شده است.
فارغالتحصیل دیپلم در رشتهی فنی و حرفهای، اربیل، ۱۹۸۴٫
کارمند وزارت فرهنگ و روشنفکری، مدیریت چاپ و پخش، اربیل.
از نخستین سالهای دههی ۱۹۸۰ میلادی به نوشتن شعر پرداخته است.
یکی از شاعران نوپرداز شعر کردی است که در دههی ۱۹۸۰ میلادی به همراه تنی چند از دیگر شاعران کرد باعث و بانی تحولاتی در ساختار و محتوای شعر نو کردی شدند.
صباح رنجدر تاکنون کتابهای زیر را به طبع رسانده است:
۱- نگهبان گورستان، شعر بلند(شعر رمان)، ۱۹۹۸ میلادی
۲- رستنیهای خداوند، مجموعه شعر ۱۹۹۹ میلادی
۳- خواب اینگونه خود را بازگو کرد، مجموعه شعر، ۲۰۰۴ میلادی
۴- جنگ چهل ساله، مجموعه شعر، ۲۰۰۵ میلادی
۵- یک مرده سرپرست همگان است، مجموعه شعر ۲۰۰۸ میلادی
۶- صد و یک شب، مجموعه شعر، ۲۰۰۸ میلادی
۷- سال صفر، مجموعه شعر، ۲۰۱۰ میلادی
۸- سرود زمین، مجموعه شعر، ۲۰۱۲ میلادی
۹- ۳۰ سال شعر( مجموعهی اشعار صباح رنجدر در ۲ جلد) ، ۲۰۱۲ میلادی
۱۰- سه کتاب در بارهی شعر، پژوهش، ۲۰۱۳ میلادی.
۱۲- آرزو دارم آنقدر زندگی بکنم. مجموعه شعر، ۲۰۱۳ میلادی.
آگهی برای گورکن
مترجم: م.ساماڵ احمدی
دستانم بر بالهای فرشته بود
با نان و آب و آتش خویش
هبوط نمودم بر زمین
با صدای خاطره و ستایش
خبر تغییر مکان صباح صابر حسن (۱۸/۱۱/۱۹۶۵ – ۱۸/۱۱/۲۰۴۵)
از یک وجب خاک مشتاق و خسته
با جنباندن سری پر از اندوه
ببخشید لرزهای چشمانم را تار نمود
و حس خاصی بر تنام افتاد
پرندهی مهاجری بر شاخهی درختی نشست
خون چکیده از پایاش بر شاخه ماند
رفتم تمامی درخت را
و خون را بوسیدم
به خوابم بیا
تا قبلهام خون پای پرنده باشد
و به آتش فکر کنم
اندیشیدن بر آتش
عاشق را بسان میوه میرساند
و آن یک وجب خاک خسته نیز
یکپارچه بدل میشود به موسیقا و کوزهی لبریز
و دست آخر
حتمن به بال پرندهی زخمی
و دل خویش خواهم رسید
اینک منتظر فرمانم که بفرمایید
تا به ابد سرگردان باش.
نگاه کن من آمادهام، ای گورکن!
پس تو کجایی؟
راه دور و درازی را
من با پای پیاده طی کردهام
خداحافظی میکنم از آنهایی که به دیدارشان رسیدهام
تاریخ از چندمین کتاب آسمانی
فصلی را به من اختصاص میدهد
آنگاه که تاریخ از خداوندگاری سخن میگوید
من در حکمت و قدرت گفتههایاش
در عمق سکوت، نفس آرامش میکشم
و به خویشتن میاندیشم
کتاب آسمان با من قراری داشت
من نیز قراری داشتم
و به حس خویش او را شناختهام
نباید هیچ رازی در تاریکی بماند
جنازهام در ایوانی گذاشته شده است
ازدحام شعر اطرافم را تنیده
و نام شعر بر لبانم جاریست
شعر از ته دل بر روی من نماز میخواند
ای خداوند صد و یک نام!
طغیان حکمت کلمه را در من جاری کن
و از شاعرهای
مغولی
بیرحم
یاوهگو
گندیده فکر
و از شاعرهایی که گلدانشان خالیست
و خود نیز بیبهره از بخشندهگی هستند
دورام بدار!
من سنجش حسهای زمینام
و با پای پیاده
راه دور و درازی را طی کردهام
میزبانی میکنم از آنهایی که به دیدارشان رسیدهام
چتر من ریشهی میوه شراب است، بازاش نمودهام
زود بیایید ای ستارههای روشن
و ای برادران روحی حسهای من!
آسمان صاف، در اعماق سکوت مانده است
دیداری مخصوص خواهیم داشت
چشمهای او را به دست میآوریم
سایهی شوم بر زمین نخواهد ماند
و به مانند چشمهای او
و دلهای خویش
رفتن و بازگشتن راتمرین میکنیم
ماهیچههای راه سفت خواهند شد
آلاچیقهایی برای تازه نمودن نفس
در اطراف راه برپا میشوند
هرگاه
که بنگریم بر راه
همهی چیزها را به خاطر خواهیم آورد
و از میان لحظهای لذیذ میگذریم
ای خداوند صد و یک نام!
رفتن و بازگشتن از این راه، بیش از اندازه مطمئن است
فرشتههای فریادرس، نمیگذارند گرگها نزدیک بشوند
در این راه زمزمهی ترانه بر لب جاری میشود
و هرگز از یاد نمیرود
شک به خاموشی مینشیند
و گوش به ترانه میسپارد
و خاطرههای بخشندهاش به یاری میآیند.