شعری از غلامعلی نعمتی
اول دستور بود بعد آدمی
این شعر یک مضارع اخباری است
با خبر های نه چندان تازه اش
که سروده شد
آدمش انسان مضافِ بر بهشت است
که رانده شد
-اولین کلمه در این جمله که مضافش می خوانیم.
بدانید که
بدر آمده از چپ دنده ی او و
علم شده بر لَهِ او
حوا علیَ الادم بود
و بیاموزیم که حوا مضاف الیه این جمله است.
قابیل
همین جسور خلف که خودش را پرت می کند
میان کلمات شعر من
وتاریخ تمام جنایات
تاب می خورد میان بازوان گرم او
انسان فاعلی بود
بدعت زندگی که کشتن کرد
کننده به هر کاری حتی قتل بود
اولین عملگرای تجربی
که ابداع کرد
و اجرا کرد
و زیر زبان مزمزه کرد
مزه ی بکر کشتنی که در دهان خیلی ها مانده است تاکنون
و هابیل
تنها یک انسان معمولی ی مفعولی بود
که بدعت زندگی شد
کشتنی شد
سر زبان ها
افتاد
زیر زبانها هی مزمزه شد
هی سرش خورد به سنگ دندان له شد
هی افتاد روی زمین
و زمین، فعل جمله است
امری که انجام کاری
یا واقع شدن حالتی،جرمی ، جنایتی را می رساند
اصلاً اسم مکان است زمین
که در زمان های مختلف بجا مانده است
تا به حال
تا به حال که اینهمه آدمی
اینهمه شناسه
مشبه به
ادات تشبیه
حرکات مشابه
چه و چه و چه
ساختار دستوری ی یک جمله ی بلندند
یک جمله ی بلند اخباری
با خبرهای نه چندان تازه اش که سروده شد.