شعری از موسی زنگنه
انگورها هنوز نارسند روی پیراهنت
پیراهنت تفسیر سرنوشت شراب است
روی پیراهنت
آهوان گریزانی از پلنگ
به سوی من می آیند
و مردمی با رقصهای محلی
از من دور می شوند
– ترکی و چوقه ای
تفنگی و دستمال هایی آبی –
آنجا هنوز پاییز است
و باد تمام برگهای مرا جارو می کند
مرا به اهرام می برد پیراهنت
و باز که می گردم
طوفان در فانوسم ایستاده است
قدمی مانده نمانده تا یقه
تمساحی دهان باز می کند
و گردن گوری را گرفته ، ناپدید می گردد
شاید ندانی
گردنت ساحل امن گورهاست
پیراهنت با آستینی گشاد ،بادبزنی از ژاپن آورده است
و خرگوش هایی که از آستینت پایین می آیند
بین خزه ها می خزند
دولفین ها بازیگوشانه دور گرئنت پیچ می خورند
آکواریم دولفین ها را پوشیده ای
و هوشمندانه عزیز شده ای
حالا انگورها رسیده اند
حالا که زردها سرخ
و تو عزیز گشته ای