شعــر جهان/ پل سلان‌ با ترجمه‌ی زلما بهادر

.

.

.

.

.

.

پل سلان
Paul Celan

یکی از بزرگترین و مهم‌ترین شاعران آلمانی زبان (۲۳ نوامبر ۱۹۲۰ تا ۲۰ آوریل ۱۹۷۰) در کشور رومانی و در خانواده‌ای یهودی متولد شد او در سال ۱۹۳۸ برای تحصیل در رشته‌ی پرشکی به پاریس رفت اما قبل از اتمام جنگ‌جهانی دوم به رومانی بازگشت.او در طول دوران جنگ او مجبور شد تا به مدت ۱۸ ماه در اردوگاه‌‌ کار اجباری نازی ها کار کند‌، و والدینش نیز به اردوگاه‌ دیگری فرستاده شدند که در آن جا پدرش مبتلا به تیفوس شد و جان سپرد و مادرش نیز پس از‌آن‌که ناتوان از‌کار کردن شد به ضرب گلوله کشته شد. شعرهای پل سلان بیشتر در حال و هوای آن‌دوران از‌ زندگی‌اوهستند.شعر‌فوگ‌مرگ‌پل سلان معروف‌ترین و مهم‌ترین شعر پل سلان به روشنی زندگی و رنج بی پایان در اردوگاه‌های مرگ‌ را به تصویر می‌کشد.

“شاه‌کلید”

تو با شاه‌کلیدی‌ چرخان
درِ خانه‌ای را که یک‌عالمه
برفِ بی‌کلام
در پشتِ آن‌ تلنبار‌ شده
باز می‌کنی‌

کلیدی که تو انتخاب کرده‌ای
همیشه ربط دارد
به خونی که
از چشمان و دهانت
و حتی گوش‌هات
فواره می‌زند

ربط زیادی دارد

تو
کلید را عوض میکنی
کلمه را عوض می‌کنی
ولی آن‌چه به راحتی
از تلی‌ پنبه‌
به تکه‌هایی ضخیم
تبدیل می‌شود
برف است
و آن‌چیزی که گلوله‌‌ی برف را
با کلمات دایره‌‌وار
گِرد
فُرم‌ می‌بخشد
به بادی که تو را آورده است
ربط دارد
تو ربط‌های زیادی داری…

ـــــــــــ

“خاطره‌ای از فرانسه”

با هم دیگر و با من
مرور می‌کنیم:
آسمان پاریس را
آن تمساح غول پیکر پاییزی را
رفتیم تا برای دل‌هامان چیزی بخریم
و سر در آوردیم از غرفه‌ی دختر گلفروش:
آبی بودند آن‌ها
آن‌ها در آب باز می شدند

باران در اتاق‌مان شروع به باریدن کرد
و
همسایه مان وارد شد
آقای له سونژ
یک مرد لاغر کوچک اندام
با هم کارت بازی کردیم
من عنبیه چشم‌هایم را باختم
تو گیسوانت را به من قرض دادی
آن‌ را هم باختم
او شکست مان داد( به زمین زد ما را)
و از در بیرون رفت
و باران هم به دنبالش می‌دوید
ما مرده بودیم
ولی قادر به نفس کشیدن
ــــــــــــــــــــ

تصویری خاکستری و
به شدت واقعی
نیمه جان
مدت‌ِ مدیدی‌ به زندگی
و اطراف‌مان
لم‌ داده بود

ارواح روی صلیب
و دو شمشیر
دوخته بر شهاب سنگ

کلماتی زاده شده از خون
در رختِ‌خوابِ شب
بزرگ و بزرگ‌تر

به همین شکل
گیج و بهت زده
بزرگ می‌شدیم
تا دیگر
اسمی برایش‌ نیافتیم

آن‌چه به سوی خودش می‌کشید
ما را
این
(یکی از آن سی و چند سایه‌ی عمرِ من است که دیوانه پله‌ها را چند تا یکی به سمت تو بالا‌ می‌آید)

یک برج که خودش را‌
وارونه ساخته است

حصارهای دور طلافروشی‌‌ای
نه‌
استخوان‌های عبری‌
با اسپرمِ آسیاب‌ شده
پشت سر گذاشته‌اند
ساعت‌های شنی را
که ما شنا می‌کردیم در آن‌ها

و دو رویا‌
که دوباره در میدان‌ها
به صدا در می‌آیند
به صدا

اشعار: پل سلان/ برگردان: زلما بهادر
زلما بهادر

شاعر و مترجم، متولد ۱۳۶۱ زاهدان است. او دانش‌آموخته زبان و ادبیات‌ انگلیسی است.  ساکن اتریش و مترجم زبان‌های انگلیسی، آلمانی و اردو است. تاکنون از او مجموعه شعر «مرگ نمایشی زنی در اتاق خواب»، ترجمه شعر جهان با عنوان «ناخوانایی»، ترجمه اشعار پل سلان «فوگ مرگ»، ترجمه شعر جهان «آن‌ها از من یک تبعیدی ساختند» و ترجمه شعر جهان «شعر دو در خروجی دارد» منتشر شده است. ترجمه شعرهای یانیس ریتسوس با عنوان «سونات مهتاب»، ترجمه شعر زنان و شعر زنان آفریقا از جمله کتاب‌هایی است که به زودی از این مترجم منتشر خواهد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشتراک گذاری: