فرانسیس پیکابیا و شعرهایش/ مترجمین : شهاب الدین قناطیر ، نوید دیده بان
بر نوشت :
فرانسیس پیکابیا ، ( francis picabia ) در پاریس زاده شد ، بیست و دوم ژانویه ی ۱۸۷۹ در خانه ی خیابان هشتاد و دوم پِتی _ شان ۱ ، که همان جا هم در گذشت _ سی نووامبر ۱۹۵۳ .
پیکابیا از بسیاری جهات یک واکنش گر حقیقی بود : واکنش به هنر ، اتفاقات ، به دوستان ، دشمنان ، و سر آخر خودش .
برای پیکابیا نویسنده و شاعر بودن از ” کسالت“ مایه می گیرد _ ضعف اعصاب ، اعتیاد ، افسردگی ، بعلاوه ی دوره های گذرا سرخوشی . در سوئیس _ ۱۹۱۷ _ وقتی دکتر از نقاشی کردن منع اش کرد نخستین شعرهایش را نوشت ، که عامدانه عجیب و مشکل اند _ روایت ها حذف یا پنهان گشته و اسم و صفت ها تغییر نقش هایی ناگهانی به خود می گیرند . علارغم حالات ملوّن او ، دوره های کاریش را می توان به” پیش از دادا ، دادا ، بعد از دادا ۲ “ تقسیم کرد . هر چه بیشتر به سوی دادا پیش رفت و نوشت به این معنی بیشتر نزدیک شد : نفی هرگونه مشارکت ، برای رسیدن به انواع دیگری از ارتباط با زبان .
هیچ کس از میان دادایست ها به اندازه ی او با ”خودکار _ نویسی ۳ “ عجین نبود ؛ شعر او با هیچ ادبیاتی نسبت خونی ندارد ، تنها سرنخ ها مربوط می شود به کتاب حکمت شادان فردریش نیچه ، اگو و خودیّت اش از ماکس استرنر ۴ و فرهنگ دستی لاروس .
تریستان تزارا در باره اش می گوید : پیکابیا زیبایی را نابود کرد و با پس مانده هاش کارهایش را ساخت .
پانوشت های بر نوشت :
۱ _ Petits Champs
۲ _ PRE-DADA , DADA , POST-DADA
۳ _ Automatic writing
۴ _ max stirner
”ذات الریه“۱
با من بگو!
سی و سه ! سی و سه ! سی و سه !
با من بگو ! سی و سه!
سی و سه ! سی و سه ! سی و سه ! ۲
جوهر حساب!
فروخورده در تاریکی اش ،
شگفتی یِ حسابگرانه ی فرضیات
از قول های بی شمار و فرجامی محتوم
پیش چشم های سیاه سوسوزن ، سی وسه !
شگفتا ! نرد بخت طاس های جفت می ریزد ،
چونان که ما
در ورطه می جوییم
راز گاهواره را . ۳
”هنر“ : ” آنان که نمی دانند ، هرگز نخواهند دانست . “
…………………………………………………………………………………………………………………..
” شعر برای آنان که نمی دانند . “
پاچه ی گوساله ی سرخ شده ، بعنوان پیش غذا . بدون چاشنی پخت شود ( نگاه کنید به صفحه ی ۲۰۱ ) : استخوان ها را درآورید ، و پاچه ها را چند تکه کنید ؛ در خمیر بخیسانید یا با خرده های ِ نان بپوشانید و سرخ کنید ( به سر گوساله ی سرخ کرده نگاه کنید ) .
فرانسیس پیکابیایِ الکلی
باکره ی مقدس
می رقصد تانگو
با قلتبان اعظم ۱
این آواز من را بس خوش می کند ؛ باکره ی مقدس فی الواقع ، مادرخوانده ی ۲ حقیقی هرزه گان است . باکره ی مقدس از شیشه ست ، نوری که از میان اش می گذرد ، ردّی نمی گذارد ؛ ” یوسف “ آفتاب حقیر ظهر ست . ۳
مادام که این سطور را می خوانید ۴ ، لطفا به آب گیلاس مِک بزنید .
[ بی عنوان ]
یک راه برای نجاتت
هست : شهرتت را فدا کن
آن روز مردی دیدم که ادعا می کرد خلبان ست ؛ بعد فهمیدم دربان آسانسور بود .
پریده رنگ ها
وجود های بی علاقه به خرج دیگران زندگی می کنند ، جشن می گیرند دیوانگی یِ کار و حظ انقلابات را ، چونکه نمی خندند ، همه اش ، بغبغو می کنند .
آگهی
اعتماد به قلب ِ کسی
اطاعت از پدر بزرگ اش ست .
الکل ِ روحانی ، انسان را نفله می کند.
انگلستان بر هند سلطه دارد ،
کمونیست ها می خواهند بر بورژووا ها فائق شوند . . .
سوررئالیسم . . . کمونیسم . . .
سفید خاکستری می سازد . . . سیاه
قرمز نرّه گاوها را تحریک می کند . . . بنظر می رسد . . .
بیا برویم ، سمتِ بیابان طعم خوش ۱
ذائقه ، چیزی خوش ! شراب های گوارا ! سخن پراکنی ، کام یابی ، گروتسک ِ تنومند و هواخواهی یِ قومیتِ۲ هر کسی ، برای آبرومندی _ من کلام ام را نمی بخشم به آن ، جز به ریا _ این ها برای من محسوساتی از نفرت اند ، همنشین ِ۳ تهوعات . یک خوک ِ شیرخواره شفقت ام را از هر یک از اعضای شورا بیشتر بر می انگیزد ، وَ تلخی ی ِ گزنده ای به معده ام می دود هنگام که به بوقلمون ها ، طاووس ها وُ غازهایی نظر می کنم که بالا دست ملّت اند .
حس بلند آوازه ای از توظّف ، آب پَز شده به آموزشی شکیل ۴ ، نجبایی گرفتار اسهالی مدام که دهان شان را از بوی گند می آکند ، چه که هیچ نیستند مگر لاشه هایی خانگی ، در برنز یا مرمر ، میان میادین عمومی شهر : عیسی مسیح اعلا ۵ ، ناپلئون حال خراب کن ۶ ، اسپینوازی کسل ، نیچه ی خود ارضا ۷ ، لوترآمون لوطی ۸ .
سیاستی که تمامأ جِلفی را تشریح می کند ، بالُنی از هوای داغ که ذکاوت شماست _ شهره ی آفاق ! ، مغز هاتان جرس۹ هایی برای اُشتران و کُروکودیل ها ، خِشّ و خِشّ عبارات تان آویزان شماست ، چون زنگله۱۰ هایی گردن آویز ماده گاوان ، که می جرنگد آن هنگام که از کوهستان تلقینات فرود می آیند .
ابر زنان ، ابر مردان ، فرو زنان ، فرو مردان ۱۱ : گیس تان سفید خواهد شد وُ گمانها تان در کام ابهام .
گمان های قلب ، گمان های روح ، گمان های مغز ، هیچ نیستند جز تقابلات خود به خود شیمایی ، جریانی که این گمان ها در شما به کار می اندازد ، از خورشید یا ماده خرسی ست سترگ ، ماده خرس از بر می خواند ، خورشید از بر می خواند ، و ما از بر می خوانیم ، هضم کرده ها و رویِ دل مانده هامان را ۱۲ . تشعشعات فکرتان _ بانو خواننده گان عزیز۱۳ ! ، که می تواند خلاف ِ علّت یا خلاف ِ حقیقت باشد ، همگی پیمان هایی اند در باب ” مطلق ۱۴“ ، که هیچ نیستند جز پیمان .
آسمان قایم شده پشت گُرده ی ما ۱۵ ، می کشیم اش که زورمند تر شویم ! چه خبطی ! ” کارپنتیه ۱۶“ از طفلی دوساله قوی تر نیست ، زمان و مکان پایابی یکسان دارند ، یک زن _ درشت ، نزار ، پیر یا جوان _ همه یک چیزند.
شما می جویید در حرکتی مدام ، در مسافرخانه ها ، پاگردهای خیالین ۱۷ .
چه جنونی ۱۸ !
پانوشت :
ذات الریه :
۱ _ PNEUMONIE ” “ : این شعر را پیکابیا به پسر بزرگ اش ( پانچو گابریل فرانسوا ) تقدیم کرده ، پانچو در اواسط مارچ بیمار بوده ؛ دکتری فرانسوی بر بالین او برای تشخیص ذات الریه انگشتانش را روی سینه ی او می گذارد و از او می خواهد عدد ۳۳ را تکرار کند.
۲ _ ارجاعات متعددی به مسحیت و نمادهای فراماسونری همزمان در این شعر وجود دارند ، سن رمزی استاد ماسون سی و سه سال است همچنان که مسیح در سی و سه سالگی مصلوب می شود. در شروع شعر عدد سی و سه هفت بار تکرار میشود ، در تصلیب مسیح هفت نقطه ی بدن اش زخم شده است . در یوحنا نقل از مسیح است که ” کسانی شایستگی خواهند داشت که در لباس سفید کنارش گام بردارند “ ، چنان که لباس دکتر هم سفید است و الخ .
۳ _ “ énigme du berceau ” : اشاره دارد به سخن گفتن عیسی در گاهواره که باعث نجات مریم از حکم سنگ سار می شود .
باکره ی مقدس . . . :
۱ _ grand julot
۲ _ véritable patronne
۳ _ Joseph est un petit soliel de midi
۴ _ این سطر پیکابیا حاضر می کند آن چه را دانش آموزان فرانسوی بر پیشانی ی ِ برگه های امتحان خطاب به استاد می نوشتند ؛ ” لطفا بخوانید ! “
بیا برویم ، سمتِ بیابان طعم خوش :
۱ _ partons dans le désert du gout
۲ _ معادل برای nationalité
۳ _ همنشین اینجا در معنای ” ملازم و همراه “ به کار رفته است :
de sensations de dégoût,. . . ›
accompagnées de nausées . . . ›
۴ _ معادل برای bonne éducation
۵ _ معادل برای Jésus Christ Stradivarius
Stradivarius ( استرادیواریوس ) : از انواع ویولن ، ویولا ، ویولن سل و دیگر سازهای زهی که توسط خانواده ی استرادیواری بویژه ” آنتونی استرادیواری “ در طول قرن ۱۷ و ۱۸ ساخته شده است . بر اساس شهرت این خانواده و کیفیت برتر صدای سازهایشان عنوان ” استرادیواری “ برای بیان نمونه ی عالی و اعلای هر چیز بکار می رود .
۶ _ Napoléon l’emmerdeur
۷ _ Nietzsche l’onaniste
۸ _ Lautréamont le sodomiste
کنت لوترآمون : متخلص به ایزیدور لوسین دوکاس ( ۱۸۷۰_ ۱۸۴۶ ) شاعر فرانسوی زاده ی اروگوئه که اثرش آوازهای ” مالدرور “ که داستانی شاعرانه یا شعری ست به نثر منبع الهام بسیاری از سوررئالیست ها از جمله دالی ، برتون ، دوشان ، من ری ، ارنست و دیگران بوده است .
۹ _ معادل برای grelots : جرس اینجا معادل زنگ ، زنگوله ، زنگله (متن اللغه) / زنگ که بر گردن چارپایان بندند ( أقرب الموارد ) .
۱۰ _ معادل برای cloches
۱۱ _
‹. . . . . .Sur femmes, sur-hommes, sous-femmes, sous-hommes›
۱۲ _
‹ nos digestions et indigestions . . . . . . ›
۱۳ _ معادل برای chères lectrices
۱۴ _ معادل برای absolu
۱۵ _ ‹. . . Le ciel est couché sur notre dos . . . ›
۱۶ _ جورج کارپنتیه ( ۱۹۷۵ _ ۱۸۹۴ ) : بوکسور فرانسوی ، او در زمان سرایش این شعر _ ۱۹۲۰ _ قهرمان میان وزن جهان بود .
۱۷ _ معادل برای des paliers imaginaires
۱۸ _ معادل برای quelle folie
منابع :
۱ _
I AM BEAUTIFUL MONSTER , FRANCIS PICABIA ,
translated marc lowenthal
۲ _
JÉSUS – CHRIST RASTAQUOUERE
۳ _
Choix de poèmes par Henri Parisot, Paris, Guy Lévis-Mano, 1947
۴ _
Poèmes et dessins de la Fille née sans mère, Lausanne, Imprimeries réunies, avril 1918