مقدمه ای بر زندگی و شعر عبدالله گوران نوشته: بابک صحرانورد

معمار شعر معاصر کردستان

 

(عبدالله گوران) یا (عبدلله بیگ)، پسر سلیمان بیگ، سال ۱۹۰۴ برابر با سال ۱۲۸۲ خورشیدی و بنا به روایتی دیگر سال ۱۹۰۵ در خانواده ای شعر دوست و هنر پرور در شهر حلبچه که واقع در منطقه شهرزور می باشد، به دنیا آمده است. پدر و پدربزرگش در شعر کلاسیک دستی داشتند و به دو زبان کردی و فارسی شعر می سرودند. گفته شده پدربزرگش در زبان و ادبیات فارسی فردی بسیار مستعد بوده و به همین خاطر ملقب به (کاتب فارسی) شده است.  نسب خانواده ی پدربزرگش به میران بیگ که در مریوان ساکن بودند، میرسد. عنایت الله بیگ، پسرامان الله بیگ پس از چندی به همراه خانواده اش به سلیمانیه میکوچد و درمنطقه ی (قره داغ) برای مدتی ساکن می شوند. اما بعد از مدتی کوتاه عنایت الله از دنیا می رود. عبدلله بیگ پسر عنایت الله بیگ(پدربزرگ گوران) به همراه خانواده از آنجا به شهر حلبچه می روند، چرا که معتقد بودند از قبیله ی معروف(جاف) هستند و از همین رو در آنجا سکونت می گزینند. در این سفر مادر عبدالله بیگ و برادرش  تب شدیدی می گیرند و از دنیا می روند و در آن بین خود عبدالله بیگ و فرزندانش زنده می مانند که عبارتند بودند از: مصطفی بیگ، نوری بیگ، نه فی خان، سلیمان بیگ و حبیبه خانم . از بین این افراد خانواده ، نه فی خان به همسری مجیدخان عثمان پاشا در می آید. حبیبه خانم هم به عقد همسری یکی از شیوخ خانقای اطراف (پاوه) در می آید. مصطفی بیگ و نوری بیگ فرزندی از خود به جای نمی گذارند، اما سلیمان بیگ از خود چند فرزند به یادگار می گذارد: علی، شمسی، محمد و عبدالله . علی و شمسی در اوان جوانی از دنیا می روند . محمد هم که به (محمد بیگ روشه) ملقب شده بود بعد از مرگ پدرش کشته می شود. به این ترتیب از این خانواده نسبتاً پر جمعیت تنها عبدالله بیگ(گوران) زنده می ماند.

 گوران نزد پدرش قرآن را فرا می گیرد که در آن زمان امری مرسوم بوده است. بعد از آن در مسجد( پاشا) ی شهر حلبچه لباس طلبگی بر تن می کند و در این مدت او را به طلبه عبدالله صدا می کردند . بعد از جنگ جهانی اول و سرآغاز یورش انگلستان به کردستان، حلبچه برای مدتی کوتاه خالی از سکنه می شود و مردم به روستاهای اطراف شهر پناه می برند. خانواده پدری گوران هم در بهار سال ۱۹۱۹ تا پاییز همان سال به سمت رودخانه ی (بیاره) رفته و دریک باغ ، موسم ییلاق را آنجا به سر برده و در پاییز دوباره به حلبچه بازمی گردند. گوران خود برای استاد ( رفیق حلمی، شاعر معروف) تعریف کرده است که: «خاطرم هست  اولین مدرسه ای که در حلبچه بنا شد، مدرسه ای ترک زبان بود که برای تحصیل در کلاس اول، من را در آنجا ثبت نام کردند . در واقع برای کلاسی ثبت نام کرده بودم که مسئول مدرسه (خدایش بیامرزد)،  به نام (طاهر افندیی ملا امین جفار) به آن کلاس می گفت «کلاس احتیاط» .

          از گفته های گوران این طور استنباط می شود که درس خواندنش در این مدرسه به شکل نامرتب و بی نظمی بوده است. کلاس چهارم او مقارن است با اشغال حلبچه از سوی انگلستان. در سال ۱۹۱۹ سلیمان بیگ، پدرش از دنیا می رود و در سال ۱۹۲۱ محمد بیگ برادر بزرگتر گوران و عبدالواحد نوری، دایی زاده محمد، به سفارش مصطفی صائب، روانه مدرسه (علمیه) کرکوک برای تحصیل می شوند. اما در همان سال محمد بیگ کشته می شود. در این زمان گوران دیگر کسی را ندارد تا خرج تحصیل و زندگی خود و مادرش را تقبل کند، به همین جهت دست از تحصیل برداشته و از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۵ زندگی سختی را متحمل می شود. گوران برای نخستین بار در سال ۱۹۲۵ تحت عنوان معلم مدرسه در حلبچه مشغول به کار می شود و تا سال ۱۹۳۷ در مدارس آن منطقه به تدریس اشتغال داشته است . بعد از آن به جای دیگری در بخشی دیگر منتقل می شود. در آن مدت به همراه چند دوست روشنفکر خود، به (یافا) می روند و یک ایستگاه رادیویی در شرق، به منظور همکاری در شورش مردمی علیه فاشیزم کردستان عراق راه اندازی میکنند و در آنجا مشغول به کار می شوند. در سال ۱۹۵۱ دستگیر می شود و تا اکتبر سال ۱۹۵۲ زندانی بوده. پس از آزادی به سلیمانیه می رود و مسئولیت روزنامه ژین (زندگی) را عهده دار می شود و تا سپتامبر ۱۹۵۴ در این روزنامه ماندگار می شود. مدتی بعد از این، به همراه تعدادی از دوستان صلح طلبش از اهالی سلیمانیه، برای دومین بار دستگیر شده و به یک سال زندان و یک سال آزادی مشروط تحت نظر پلیس محکوم می شود. مدت زندانی اش را در چند شهر از جمله: سلیمانیه، کرکوک، یعقوبه، کوت، نوگره سلمان و یک سال آزادی اش را تحت نظر پلیس در بدره به سر می برد. در تاریخ ۱۲/۹/۱۹۵۶ حکم محکومیتش به پایان میرسد، آزاد شده و به بغداد میرود و چند صباحی را در یکی از پروژه های دولتی خانه سازی با شغل سرکارگری گذران می کند. چندی نمی گذرد که در یورش حکومتی به وطن پرستان به بهانه تمرد او نیز دستگیر شده و در تاریخ ۱۷/۱۱/۱۹۵۶ در دادگاه کرکوک به سه سال زندان که با دادن وثیقه ی هزار دیناری می توانست آن را بخرد، محکوم می شود. این حکم در واقع  برای این بوده که گوران می بایدکه تا سه سال تمام نه حرفی بزند و نه مطلبی بنویسد و در واقع کاری نکند که موجبات ناراحتی حکومت وقت را در پی داشته باشد. اما گوران در واقع نه دارای هزار دینار پول بود و نه می خواست قولی به حکومت مبنی بر سکوت کردنش بدهد. به همین دلیل به زندان منتقل شد و تا تاریخ ۱۰/۸/۱۹۵۸ بعد از اوج گیری شورش ۱۴ ی مردادماه از زندان آزاد می شود. این سه سال حبس را گوران در زندانهای یعقوبیه و کرکوک به سر برده است . بعد ازخلاصی از زندان به سلیمانیه می رود و سپس با تنی چند از دوستان به اتحاد جماهیر شوروی، چین کمونیست وکره جنوبی به نیت دیدن آن ممالک سفر می کند که این دیدارها درواقع تاثیر ژرفی بر دیدگاه های حزبی او میگذارند. در آغاز سال ۱۹۵۹ مسئولیت ماهنامه(شفق) را در کردستان به عهده می گیرد و آنرا با نام(بیان) منتشر می کند و در شهر سلیمانیه نیز آنرا فعال می سازد و تا میانه سال ۱۹۶۰ در آنجا به کار ادبی مشغول می شود. سپس به بهانه ی اینکه بدون اجازه از مقامات، ماهنامه را بی سرپرست رها کرده و به شهر شقلاوه برای برگزاری کنگره دوم استادان کرد رفته، از کار بی کار می شود. در همان اوان به بغداد رفته و دستیار یک پرفسور در قسمت زبان کردی کالج ادبیات دانشکده ی بغداد می شود و جزو اعضای هیئت تحریریه روزنامه (آزادی) نیز می شود. در آغاز سال ۱۹۶۲ معده دردهایش جدی می شود و بالاخره مشخص می شود در ناحیه شکمش توموری رشد کرده و مبتلا به بیماری سرطان شده است. در بغداد زیر عمل جراحی نسبتاً موفقیت آمیزی می رود، اما در ماه آوریل همان سال قبل از معالجه کامل به مسکو رفته و سه ماه تمام را در بیمارستان(کرملین) نیز به امید معالجه به سر میبرد و سپس به عراق بازمی گردد. بعداز بازگشت، بیماری اش دوباره عود کرده و درد سختی را متحمل می شود. به همین خاطر به سلیمانیه بازمیگردد و در آنجا به ناچار بستری می شود وسرانجام تحت فشار همین بیماری از پای در می آید و در ساعت نه و نیم صبح روز ۱۸/۱۱/ ۱۹۶۲ از دنیا می رود.

          گوران یکی از بزرگترین شاعران قرن بیستم عراق شمرده می شود. او به جز زبان مادری به زبان های فارسی، ترکی، عربی و انگلیسی تسلط داشته و در این زبان ها نیز گاهی طبع آزمایی کرده است . گوران به مانند اغلب ادیبان آن روزگار نخست به شیوه ی عروضی و کلاسیک شعر می سروده که نمونه هایی از این شیوه را می توان در دیوانش یافت. اما به دلیل تسلط به سه زبان دیگر و پس ازآشنایی با جریانات روز سیاسی، فرهنگی و ادبی بخصوص در کشورهای عربی و ترک(ترکیه- ادبای فجر آتی)، ایجاد تحول و دگرگونی را در شعر کردی خواستار شده و اولین پایه های نظری شعر معاصر کردی را در آن روزگار پی ریزی کرده است. درواقع گوران را می توان معمار و پدر شعر امروز کردستان لقب داد. اگر چه پیش از گوران(شیخ نوری شیخ صالح) نخستین پایه های این جریان ادبی را با سرودن تعدادی شعر معاصر پی ریزی کرد اما تنها گوران بود که با سیستماتیک کردن این جریان، به آن تشخص خاصی بخشید و با آثاری که پدید آورد به این شیوه ی ادبی جان و روحی نو دمید. گوران با چنین کار مهمی توانست ادبیات کردی را دوباره از نو بازسرایی کند و افق هایی تازه ای از آن را به منصه ظهور برساندوادب کلاسیک و کهنه را با نگرشی امروزی تری توام کرده که از دل آن ادبیاتی سربرآورد که جامعه در انتظار چنین ادبیات و نگاهی بود. در برهه ای این کار صورت پذیرفت که در سیستم های سیاسی، اجتماعی قرن بیستم تغییرات بزرگی صورت پذیرفته بود و می بایست چنین تغییری نیز در این برهه در ادبیات توسط کسی که از هنجار شکنی بیمی نداشت صورت می گرفت که گوران درواقع پدیدآورنده چنین تغییراتی در ذات و لایه های رویی ادبیات بود. عروض را به سویی افکند، تقلید گرایی را در شعر مردود شمرد و شعر را از قید و بند قافیه و ردیف نجات بخشید. درواقع او نیز به مانند نیما شاعرح شعر امرو ایران قافیه را به ضرورت شعر تغییر داد تا شاعر در قید و بند آن شعر را فدا نکند.از عناصر بکر و بی بدیل کردستان با شاخصه هایی چون وطن، عشق، طبیعت، دریافت های شخصی خود شاعر از محیط، شعری ساخته و پرداخته که تفاوتی آشکار با آنچه پیش از او به نام شعر صادر می شد، در برداشت. او از ادامه کار باز نایستاد و معماری خود را تا حدیی زیبایی شناسانه توسعه داد که از دل آن بنایی زیبا و استوار سر برکشید. زبان اشعار او بخصوص در شعرهای ساده و معاصرتر ، زبانی به غایت ساده، برآمده از دل طبیعت بکر و وحشی کردستان، ممزوج شده با قداست خاک و آب آن دیار و ترکیبی ست از لحظات ناب شاعرانه که انگاری با قلموی زبان آنرا رنگ آمیزی کرده است. تابلویی ست با رنگهایی اصیل، ساده اما پر از نوآوری و خلاقیت که هر بیننده ای با دیدن آن درک خود را از تماشای این تابلو بدست می دهد. تفسیر پذیری شعر او که به سادگی زبانی شعرش تکیه زده باعث شده است تا مخاطب بتواند از پس هر شعر به تفسیری مرتبط با طبیعت واژگان او برسد. او شاعریست طبیعت گرا و توصیف گر که در واژگان شعری اش جانی نو دمید. گویی که پیش از او این واژه ها تنها در یک قاموس منفرد می گنجیدند و به تعریف در می آمدند، اما در شعر او واژه ها هر کدام مرام و مسلک خود را دارند و به مخاطب جلوه هایی باز و فرازی از خود به نمایش می گذارند.

         مجموعه اشعاری که از او به جا مانده است به ترتیب عبارتند از: بهشت و یادگار، یادگار کهن، اشک و هنر، سرشت و درون . نمونه ای از اشعار توصیفی او را از نظر می گذرانیم :

پاییز 

پاییز، پاییز 

عروس کاکل طلایی

من دل آزرده ، تو دل رنجیده

در غم و اندوه، هردو همدردیم 

من اشک هستم، تو هم بارانی  

من نفس هستم؛ تو باد سردی

من دلی پر اشک، تو ابری گریان

پاییز، پاییز

سینه لخت و عور

من دل آزرده ، تو دل رنجیده 

هر دو با همیم 

آنگاه که گلی پژمرده شود

ما هم می گرییم

چون درختی را از بن و ریشه جدا می کنند

ما هم می گرییم

پرندگان هم تا کوچ می کنند

ما  هی می گرییم 

گریه بکن تو 

سرشک ها را،

 نمی زداییم

هرگز و هرگز 

پاییز   

پاییز .

اشتراک گذاری:

مدیریت سایت

عضویت در خبرنامه

درخبرنامه ما عضو شوید