یک شعر از شبنم آذر (زنان پیشرو)

شبنم آذر

 

شبنم آذر شاعر و روزنامه نگار، متولد ۱۳۵۶  شهرستان شاهی مازندران است. از ایشان تا کنون سه مجموعه شعر به شرح ذیل منتشر گردیده است:

 اولین مجموعه شعر ایشان “به تمام زبان‌های دنیا خواب می‌بینم” در سال ۱۳۸۴  منتشرشد. این مجموعه‌  برنده‌ی جایزه‌ی ادبی بانوی فرهنگ و کاندید جایزه‌ی   با عنوان کتاب سال شعر می‌شود. کتاب سال دفتر شعر جوان نیز آن را شایسته‌ی تقدیر می‌داند.

“هیچ بارانی این‌همه را نخواهد شست” دومین مجموعه‌ی اشعار این شاعر است که در سال ۱۳۸۷ منتشر شد و مورد توجه منتقدان بسیاری قرا گرفت و این مجموعه نیز به عنوان  پنج کاندید نهایی جایزه‌ی شعر زنان ایران، خورشید معرفی می‌شود.

آخرین مجموعه اشعار شبنم آذر به نام”خونماهی” از سوی نشر ناکجا منتشر شد.

شاخصه های مهم شعر خانم آذر لحن سرد معترض و بسیار جدی راوی است  و شاید چنانکه حافظ می گوید”هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است” برای مثال در سطرهای “دو نفر به سبک یک فاجعه/می ایستند در برابر دوربین/به هم دست می دهند” راوی با لحن خشک و جدی یک گزارشگر به ترسیم و تصویر صحنه ای می پردازد که در سینما به ژانر وحشت هیچکاکی شباهت دارد و این لحن در کلیه آثار خانم آذر دیده می شود. در مجموعه اول خانم آذر بی توجهی به فرم ساده نویسی اما انتقال آنیت های شاعرانه و توجه به مسائل روز جهان موضوعی ست که در کمتر شعری دیده می شود  شاعران امروز و جریان شعر امروز تمایل واپس گرایی به سلف پرتره بودن دارد که چنین رویکردی هرگز و به ندرت در کار خانم آذر دیده می شود  و شاید همین موجب تفاوت شعر خانم آذر و موفقیت کارهای ایشان است. فعالیت بسیار گسترده خانم آذر در سایر رشته ها از قبیل روزنامه نگاری، فیلم سازی به جدیت و قوت روایت در شعر ایشان بدل شده است. حتی این جدیدت به حدی پیش می رود که به سختی می توان زبان زنانه شعر را دریافت کرد.

و اما در شعر ذیل با زبان عاطفی و حسی شاعر روبرو می شویم:

 

دسیسه

 

نه این که “دوستت دارم” را

به کسی نگفته باشم

برایش نمرده باشم و

باز نمرده باشم

نه این که دست کسی را نگرفته باشم

به درون خودم نبرده باشم و

باز نمرده باشم

نه!

 

نه این که به مرگ

فکر نکرده باشم

خودم را

به شکل‌های عجیبی

نکشته باشم

نه این که تا پایش نرفته باشم

برنگشته باشم

نه!

 

موضوع فقط به کودکی‌ام بر‌نمی‌گردد

به تابی

که از ارتفاع

مرا زمین انداخت

من

از دسیسه‌های عجیبی

جان به‌ در ‌برده‌ام

و امروز

وقتی

به مرگ فکر می‌کنم

نیاز به نقشه‌ی قبلی

ندارم

اشتراک گذاری: