اندوه نور/ رستماله مرادی، بهمن ساکی

. . . . 1 (…) مرا مشتاقی ِخویش احاطه می کند به سوزی دیگر شب که فرود می آید از گیسو بی رکاب اما به ماه رویی می سوزد به خویش سلما سپیده ی « درّه ی جنّی » را . . . 2 (…) از ماه نگونیِ خویش می نگرم تا به هذیان […]
شعــــــــر دیگر(اندوه نور)/ سارال رویین، مارال اقبالی وابراهیم جعفریشهنی

(شکل های مصور آب) خزه های ازلی_ابدی مرغان دلاور دریا بر فراز حوض به سخره ی هرزگی شر-آب ها آب های پهناور در شب شراب به روز تکوین عضلات بشری! و چشم هایش برای افروختن آتش آموختن عشق از جراحت کینه در هفتمین روز اندوه از کدام زاویه دمید که مقتول برادر شدیم؟ _ (جا […]
«مرجع تقلید ِ زندگی، مرگ است»

. . . رمق اگر باشد، جان اگر باشد، حرفها دارم. من کلمه را دوست دارم آنقدر که همه چیز را کلمه میبینم. شهر برایم کلمه است. خیابانها کلمه است. زندگی کلمه است. پدرم کلمه است. مادرم…قوت لایموتم کلمه است. اما اما اما این روزها هرروز میان مرگم. میان روز مرگی… نامهای بسیاری میشناسم که […]
شعر دیگر/ (اندوه نور) هادی عالیپور، پریماه اعوانی، مهدی شکارچی

. . . آنجا که ایستادهیی دشتهای دیوانگیوُ آبهایمعطر به تو میرسند زیباییاند در بزم رگهات! اینک که ذرات شادند ُپُرزخاک در پیچِ گیسوییِیخورشید وُ نامَت را چشیدهمَ، سراسر این جیغِ نَم را. گُذر نور بر گلو سرازیر وَرم رگها از دیده در شفاعت آبی ِنمْ/گیراست. اینک که مشتاقم به شعبدهی نور؛گیرام * عقیق صورت […]
مرزهای ثبات و تحول در شعر پس از نیما

. . آوانگارد یازده / کارنامهی ادبی اسماعیل نوریعلا . . . . . ادبیات معاصر ما دورههای تحول و ثبات را در دهههای مختلف تجربه کرده است. این تجربهها به ما نشان میدهند که در بسیاری از موارد فارغ از تأثیر و تأثرهای اجتماعی بسیاری از اتفاقات و تحولات قائم به شخص بوده است […]
سخن سردبیر

. . «چالنگی از آن ابرها بود که نبارید!». ویژه هوشنگ چالنگی . . خودش گفته بود: « از ابرها آن تکه که تویی نخواهد بارید» از زمان انتشار زنگوله تنبل به بعد، برای نسل من هوشنگ چالنگی زنده شد. نه این که نشناسیم؛ اما حالا چیزی جلو دستمان بود که میفهمیدیم چرا شاملو این […]
به گفتن از هوشنگ چالنگی: بودای بختیاری به زبان ارمغان بهداروند/ بشیر اندوههای زیبا به نگاه بهنود بهادری/با دهان پلنگ نفس میکشیدم به قلم سعید اسکندری/ بار گریهای بر شانه دارم به قلم رضا بختیاریاصل

. بودای بختیاری به گفتن از هوشنگ چالنگی… ارمغان بهداروند پیرمرد؛ با آن قد بلند و چشمهای جنوبیاش که انگار دورترها را بیشتر و بهتر از ما میبیند، دوستداشتنیست. از آن آدمهای کمحرف که دلت میخواهد عین بچههای ظهر تابستان که نمیگذارند چشم روی چشم بگذاری وُ چرتی به چشمت بیاید؛ به جان سکوتش بیفتی […]
شعر دیگر/ اندوه نور: راحیل شیراسب/ رحیم جلیلی/ بهنود بهادری/ شیلا عادل

. . . . . . . دو شعر از راحــیل شیراسب ۱ (اسارت نقطه) برتمام دندانههاى دندانگيرم اندازه رسيدن دوخط مقطع، درالتهاب راندنِ سينِ نوك زبانى، به فراموشى اسارت نقطهها درشين شرابام بودى ۲ (كف گشودن) نهاده كف پا تاريخى كه همدم من برآن راه جسته تا برهنه گىاش در شنها سفر خزانهام، ارگان فرمان […]
سخن سردبیر

. . راه های بیرهرو (ویژه هـــرمز علیپور) . با تنش گرم، بیابان دراز مرده را ماند در گورش تنگ … (نیما) این که مینویسند «راهشان پر رهرو باد» حرف گزافی بیش نیست. نه اینکه بد باشد؛ نه! ابدا! اما بیهوده است؛ محال است؛ در طول تاریخ هنر و ادبیات اصلا برای جریانهای اصیل هیچوقت […]
چند یادداشت پیرامون شعر هرمز به همت بهنود بهادری و قلم داوود مالکی و رضا روشنی

. . . . شاهدی امین (نگاهی کوتاه بر قله های شعر هرمز علیپور) ((در صبح دشت چون جان ماست این بوته های رو به رو که بسته و تنک است و من اسبان را به شهادت گرفته ام وین صحبتی را که شعله پوشانده است.)) اعتراف کردن، شکستن عرف است. معترف عرف را می […]