هرکول شعر پرتغال / ترجمه از پرتغالی: ابوذر کردی
هرکول شعر پرتغال
ترجمه از پرتغالی اروپا به فارسی : ابوذر کردی
الکساندره هرکولانو ( Alexandre Herculano ) متولد ۲۸ مارس ۱۸۱۰ در لیسبون و متوفی ۱۸ سپتامبر ۱۸۷۷ ، نویسنده ، مورخ ، روزنامه نگار و شاعر رمانتیک کشور پرتغال است .
هرکولانو ، مانده ی فرهنگی کشور پرتغال است ، می توان وی را هرکول شعر پرتغال نامید .
هرکولانو در زندگی خویش علی رغم مطالعات گسترده ی تاریخی و ادبی تنها سه مجموعه شعر منتشر ساخت :
” صدای پیامبر ” ( A Voz do Profeta ) به سال ۱۸۳۶ ، ” چنگ مؤمن ” ( A Harpa do Crente ) به سال ۱۸۳۸ و ” مجموعه ی اشعار ” ( Poesias ) به سال ۱۸۵۰ .
در ذیل شعری بلند از وی را از دفتر ” چنگ مؤمن ” به فارسی ترجمه می کنیم :
A Voz
É tão suave ess’hora,
Em que nos foge o dia,
E em que suscita a Lua
Das ondas a ardentia,
Se em alcantis marinhos,
Nas rochas assentado,
O trovador medita
Em sonhos enleado!
O mar azul se encrespa
Coa vespertina brisa,
E no casal da serra
A luz já se divisa.
E tudo em roda cala
Na praia sinuosa,
Salvo o som do remanso
Quebrando em furna algosa.
Ali folga o poeta
Nos desvarios seus,
E nessa paz que o cerca
Bendiz a mão de Deus.
Mas despregou seu grito
A alcíone gemente,
E nuvem pequenina
Ergueu-se no ocidente:
E sobe, e cresce, e imensa
Nos céus negra flutua,
E o vento das procelas
Já varre a fraga nua.
Turba-se o vasto oceano,
Com hórrido clamor;
Dos vagalhões nas ribas
Expira o vão furor,
E do poeta a fronte
Cobriu véu de tristeza;
Calou, à luz do raio,
Seu hino à natureza.
Pela alma lhe vagava
Um negro pensamento,
Da alcíone ao gemido,
Ao sibilar do vento.
Era blasfema ideia,
Que triunfava enfim;
Mas voz soou ignota,
Que lhe dizia assim:
«Cantor, esse queixume
Da núncia das procelas,
E as nuvens, que te roubam
Miríades de estrelas,
E o frémito dos euros,
E o estourar da vaga,
Na praia, que revolve,
Na rocha, onde se esmaga,
Onde espalhava a brisa
Sussurro harmonioso,
Enquanto do éter puro
Descia o Sol radioso,
Tipo da vida do homêm,
É do universo a vida:
Depois do afã repouso,
Depois da paz a lida.
Se ergueste a Deus um hino
Em dias de amargura;
Se te amostraste grato
Nos dias de ventura,
Seu nome não maldigas
Quando se turba o mar:
No Deus, que é pai, confia,
Do raio ao cintilar.
Ele o mandou: a causa
Disso o universo ignora,
E mudo está. O nume,
Como o universo, adora!»
Oh, sim, torva blasfémia
Não manchará seu canto!
Brama a procela embora;
Pese sobre ele o espanto;
Que de sua harpa os hinos
Derramará contente
Aos pés de Deus, qual óleo
Do nardo recendente.
صدا
و این ، آن لحظه ی دلپذیر است ،
که در آن ، روز گُر می گیرد
و در آن مهتاب به هیجان می آورد
سایه های سوزان را ،
اگر در تلاطم های دریا
صخره هایی قرار بگیرند
خنیاگر هموارشان می دارد
میان خواب های پیچ در پیچ !
دریای لاجورد ، مجعد گردیده
با نسیم شامگاهی
و در ملتقای رشته کوه
نور حاضر متفرق می گردد .
و همه چیز در چرخ نیلوفری آرام است
در پهنای ساحل مغشوش ، امن
صدای سکوت می شکند
میان مغاک جلبک ها .
آنجا شاعری است که پرسه می زند
میان جنون های خویشتن
و میان این آرامش که نزدیک تر می شود
دست خداست که دعای خیر می کند .
اما فریادش ضعیف می شود
پرنده ی آواز خوان
پرنده ای بکر و کوچک
که در باختر پدیدار می گردد :
بزرگ می شود ، بالغ و رشید
میان آسمان های سیاه متزلزل
و باد چون شکنجه گری
صخره ی عریان را جاروب می کند .
اقیانوس عظیم واژگون می شود
با فریاد های وحشتناک
موج های سترگ آب میان سرازیری
خشم کاذب از میان می رود ،
و برای شاعری که در روبه رو است
که خود را با هاله ای از حزن پوشانده
آرام گرفته با پرتوی از نور
سرود روحانی وی از طبیعت می گوید .
با روح وی که در حال پرسه زدن است
یک اندیشه ی تاریک همراه می شود
از پرنده تا فریاد
از مورمور تا باد .
انگاره ای کفرآلود بود ،
که در انتها به بار نشست ؛
اما صدایی که در گمنامی اوج گرفت
که به او چنین گفت :
” خنیاگر ، ای همیشه شاکی
از رسول شکنجه ها
و تازه به دوران رسیده ها ، که از تو خواهند دزدید
قطاری از ستارگان ،
و لغزش انسان های اروپایی
و از مرتبت افتادن مکان [۱]
در ساحل که وول می خورد
بر صخره که در هم لولیده می شود ،
هنگامی که نسیم پراکنده می شود
مورموری هماهنگ ،
همگام با اثیر خالص
روح مشعشع فرود می آید ،
گونه ی زندگی انسان
همان است که در جهان است :
پس از سختی ، گشودگی و
پس از رخا ، بلا است .[۲]
اگر تو با سرودی روحانی خدا را بخوانی
در روزهای تلخکامی ؛
اگر تو قدرشناسی را نشان دهی
در روزهای ماجراجویی ،
نام او ترا نفرین نخواهد کرد
هنگامی که دریا طوفانی شده است :
به خدا که پدر است ایمان بیاور ،
به کورسویی که چشمک می زند .
او و فرمان اش : دلیل است
با اینکه جهان پشت گوش می اندازد
و هنوز راکد ایستاده است .
جهان چون میقاتی است برای ستایش او ! [۳] “
آه ، آری ، کفر سرنگون می شود
به آوازش آسیب نمی رساند !
ولی با شکنجه اش می نالد
اندوهی برای او یا از ترس او ؛
اویی که سرودهای روحانی اش
چنگی به دل می زند و خالی می شود
پاهای خداوند ، که عطرآگین شده
با حنایی که بر سرپنجه های آن زده است .
) این مصرع هرکولانو با تقریب نزدیک به این حدیث معروف است : شرف المکان بالمکین[۱]
) این چند مصرع هرکولانو اندکی شبیه این بیت از مسعود سعد است : خودرو چو خس مباش به هر سرد و گرم دهر / آزاده سروباش به هر شدت و رخا [۲]
) این مصرع هرکولانو با تقریب شبیه این حدیث است که العالم محضرالله …[۳]