بازتولید متکلم وحده در شعر فارسی/ رضا روشنی
نگاهی به کتاب بوطیقای شعر نو از شاپور جورکش
.
.
.
.
بازتولید متکلم وحده در شعر فارسی
واژگان کلیدی:
من متکلم وحده، ابژکتیویته، سوبژکتیویته، وصف، روایت، تخمیر، چندصدایی، درک حضور دیگری، میدان دید تازه
چکیده:
کتاب بوطیقای شعر نو، طرحی برای مسائل شعر امروز با توجه به کار/شعر نیماست. در این کتاب دو ویژگی بارز؛ یکی شناخت عمیق نویسنده از نیما و دیگری تحلیلی هوشمندانه و نظام مند از آرا و نظراتش دیده می شود.
۱
نگاهی کلی به نقشه کتاب
کتاب بوطیقا دارای شش فصل به قرار زیر می باشد:
۱_ گونه های متفاوت آب برداشتن از رودخانه
۲_ میدان دید تازه
۳_تکنیک
۴_میدان دید تازه در عمل
۵_نیما و پیروان او
۶_ پی جویی دستاوردهای نیما
نویسنده؛ سه فصل اول کتاب را به بازاندیشی نظرات نیما، فصل چهار و پنج را به تحلیل اشعار نیما و فصل آخر را به دستاوردهای نیما با مصاحبه با چهره های موجه فرهنگی همچون م. آزاد، توفان و آتشی اختصاص داده است. او می گوید:
” نیما در زمانه ای به پایه ریزی مبناهای شعر دموکراتیک_ که عملا اساس و لازمه ی شعر چندصدایی است _ می پردازد، که تا مهیا شدن زمینه و بستر اجتماعی آن سال های سال فاصله است ص۴۱….. نیما در جامعه ای سنگ شده در استبداد که خواب دموکراسی را هم نمی دید، از مدارا سخن می گفت…. نیما با اعتبار بخشیدن به ابژه، می بایست ضمیر ” او” را جایگزین ” من ” کند. این جایگزینی نه تنها معضل شعر را حل می کرد، بلکه در آموزش و تساهل و مدارا نیز می توانست نقشی اجتماعی داشته باشد ص ۱۰”
جورکش ؛بوطیقای نیما را مبتی بر چهار رکن اساسی _ استغراق، ابژکتیویته _ سوبژکتیویته، وصف و روایت_ می بیند و معتقد است که شناخت دید تازه نیما از طریق درک این ارکان چهارگانه میسر است.
۲
_شرح و بسط ارکان نیمایی
نویسنده استغراق را، غرق شدن در همه چیز و خود را به جای همه کس و همه چیز قرار دادن و رسیدن شاعر به بینایی و شنوایی ویژه و مجسم کردن ابژه -اشیا و چیزها – به شکلی عینی و ملموس می داند. و به نقل از نیما، متکلم وحده گرایی، سوژه محوری،سوبژکتیو بودن شعر فارسی و کلی گویی را مبتلائات و معضلات شعر فارسی دانسته و معتقد است که (نظریه ی شعری نیما که بر اساس دیالوگ و حضور ” او” پایه ریزی شده، یکی از ملازمان و پیامدهای مدرن جامعه ی دیالوگی است، و نمی تواند در فضای مونولوگ درک شود ص ۶۱) نویسنده تعویض نقش ” من” متکلم وحده به ” او”ی ابژه ، چکیده ی کار نیما و ” باطل السحر” او می داند. او می گوید” نیما چیزی از غرب گرفته و با شگردهای نمایش و بازی به شعر ما پیوند زده؛ با در نظر گرفتن چشم انداز یک جامعه ی آزاد.”
نویسنده در باره وصف می گوید؛ وصف یعنی وصف کردن پرسوناهای مختلف و توصیف صحنه توسط شاعر آن طور که به صورت ابژه هستند نه طبق حالات و احساسات درونی خود و به قول نویسنده و به نقل از نیما؛ وصف یعنی ” عادت به درست دیدن ” و ” از خود خارج شدن ص۶۴” و توانایی در تجسم بخشی به جزییات؛ شبیه کاری که یک داستان نویس می کند یا یک فرد در تئاتر.
۳
_ نگاهی جزیی به فصل های کتاب
در فصل اول نویسنده به سخنی از نیما به ” گونه های مختلف آب برداشتن از رودخانه” اشاره می کند؛ به دو واژه کلیدی سوبژکتیویته و ابژکتیویته در نظرات نیما و برداشت های کسانی چون اخوان، براهنی،حمیدیان و حقوقی و مختاری از این واژگان. او این برداشت ها را با نظرات نیما تطبیق داده و به سو تفاهم های حاصله از آن ها می پردازد. از بین این برداشت ها؛ او خودش را با مقوله ” درک حضور دیگری” محمد مختاری همسو می یابد، بدین شکل که ” در جامعه ی ما پیوسته یک ” من” برتر و برگزیده وجود داشته که برتری او به عنوان یک امتیاز ذاتی پذیرفته شده و این نخبه گرایی، حق برابری را در همه سطوح جامعه مخدوش کرده است…. ص ۳۷” نویسنده ضمن تایید نگاه مختاری، تلویحا اذعان داشته که مختاری نیز دستگاه شعری نیما را چنان که باید نشناخته است. و در پایان فصل هم چنین نتیجه می گیرد که پیام نیما به خوبی به شاعران منتقل نشده است.
در فصل دوم کتاب، نویسنده به بحران شعر امروز اشاره کرده و علت بحران شعر امروز را عدم شناخت از نیما و” میدان دید تازه” او می بینید. او برای درک این میدان تازه دید، چهار رکن نظریه نیما را با توضیحات بیشتری پیش می کشد و می گوید که پاسخ دادن به پرسش های موجود درباره شعر ” بدون دریافتی دقیق و روشن از میدان دید تازه ای که نیما مطرح می کند، عملا در خلا سخن گفتن ( بوده) و هر پژوهشی را به بیراهه می برد. ص ۲۰”
_نویسنده فصل سوم کتابش را به تکنیک های نیما اختصاش داده است. او می گوید که نظام ارزشی نیما نیازمند روش ها و تکنیک های متناسبی چون هارمونی، وزن و قافیه، زبان، وصف و غیره است و این که برای پیاده کردن ارکان چهارگانه نیمایی؛ تکنیک هایی لازم است که از این تکنیک ها به طور مشخص می توان به مواردی چون احساس و تخیل و مشاهده و رسایی و بلاغت اشاره کرد. او می گوید که در استغراق اول خلوت لازم است بعد حلول، تخمیر و ذوب. و لازمه خلوت جز مشاهده دقیق شاعر و باسازی آنان نبوده و نیست. در واقع در استغراق شاعر در علم طبیعت و اجتماع غرق می گردد و عناصر آنان را در خود هضم کرده و به تحلیل برده و سرانجام به خود باز می گردد و به قول جورکش این گونه شاعر ” او”یی دیگر را تجربه کند ص۸۵.”
جورکش می گوید:
” حلول، تسخیر ظاهری ابژه، استغراق، غرق شدن در ابژه، و تخمیر، از جنس ابژه شدن و ذوب مرحله فناست ص ۸۶”
در سوبژکتیویته مراد دریافت واقعی اشیا و اشخاص به شکل خود است که در مقابل ابژکتیویته است که مراد تعبیر ذهنی از آنان است. او می گوید ” از نظر نیما اگر بخواهیم فرد را بفهمیم باید او را در ویژگی های جمع بجوییم ص۸۹”
در این فرایند هضم و جذب و دریافت و برون دادن؛ توجه به ابژه حائز اهمیت مضائف است و ابژه با مشاهده دقیق، استغراق، وصف و روایت دقیق و جزیی از سوی شاعر در پیوند است نه به بیانی غیر مستقیم، همانند آنچه که شاعران کلاسیک کار با خط و خال و کمند ابرو معشوق کرده و غیرمستقیم به صورت بدلی این معنای را به استخدام شعر درآورده و بیان نموده اند.
در فصل چهارم کتاب، نویسنده به میدان دید نیما می پردازد، به شگردها و تمهیدات نیما در جهت ایجاد میدان دیدی تازه و تعمق بخشیدن به آن، از طریق عناصر نمایشی همچون موسیقی، وزن، حالات و موقعیت و و لحنی با مقایسه نظرات نیما و بازسنجی شان در مقام عمل. در این فصل نویسنده به تاثیر پذیری نیما از ادبیات غرب چون نمایش و درماتیک و دیالوگ نویسی نامه و آثار رومانتیسمی و بومی کردن آن ها اشاره می کند و همچنین به آرا دیگران درباره نیما. او می خواهد نظرات نیما درباره وصف و استغراق و سمبلیسم و ابژکتیویته و کاربرد صفت و زبان طبیعی را در عمل و با توجه به شواهد و مثال شعری بیازماید. او می گوید هدف نیما این است که” امکانات نقالی، داستان و نمایش در خدمت شعر قرار گیرند و عناصر دراماتیکی مثل،افکت های صحنه ای، به صحنه آوردن پرسوناهای شعری، و به خصوص فاصله گذاری بین شاعر و راوی به شعر اضافه شوند؛ تا آسیب متکلم وحده که شعر سنتی را به بن بست کشانده بود، برطرف شود و چنین آن میدان دید تازه فراهم شود. ص۱۹۲”
نویسنده در فصل پنجم کتابش؛ به مقایسه کار نیما و شاگردانش و به طور خاص به کار شاملو و اخوان می پردازد. نویسنده در همان ابتدای فصل می گوید:
” نبود بستر اجتماعی مناسب، کم توجهی شاعران بعد از نیما و سو تفاهم منتقدان شعر، همگی دست به دست هم دادند تا شعر ما نتواند افقی را که نیما گشوده بود به طور کامل روئیت شود. ص ۱۹۹”
جورکش عدم شناخت دقیق از کار نیما را عامل مهمی می شمارد که سبب شد شعر پسانیمایی مسیر طبیعی خود را طی نکرده و صرفا بخش های از تکنیک ها و ظرافت های کار نیما در بدنه شعر ما به کار بیفتد و دید تازه هدف نیمایی در عمل محقق نگردد. او می گوید؛ با آشنایی شاملو با فریدون رهنما که دریافتی نادرست و ناقص از کار نیما داشت جریان شعر فارسی از تکامل بازماند.
نویسنده ضمن اذعان به جایگاه مهم شاملو در شعر امروز؛ شاهد و مثال می آورد که او چگونه با برگرداندن من متکلم وحده کار نیما را نقش بر آب ساخته و ساختار مستبدانه شعر فارسی را در قالب شعر سپید احیا کرده است. نویسنده با اشاره به عاشقانه های شاملو که از قضا جز بهترین کارهای شاعر بوده، می گوید” عاشقانه های شاملو خطابی یکسویه اند و خواننده از حضور “او” تا همان اندازه که شاعر اجازه می دهد باخبر است. لبان زن،عاشقانه های شاملو فقط به عنوان اندام های ستودنی حضور دارند، نه به عنوان اندامی که حرف هایی برای گفتن دارد. ص ۲۴۱” اشاره او به آیدا به عنوان ” ابژه خاموش ص۲۴۲” تعبیر دقیق و گویایی از مسئله است.
نویسنده کتاب بوطیقای شعر نو؛ از حیث وصف و روایت و نمایش و چندصدایی اخوان را موفق تر از نیما و او را رهرو راستین می شمارد و بویژه به مشاهده دقیق اخوان، شرح جزئیات، نشان دادن حالات درماتیک و ابژه در کار/ شعر او اشاره ها دارد. و معتقد است که در موارد زیادی و حتی در حذف متکلم و زبان محاضره و تخاطب و تناسب پرسوناژها او موفق تر از نیما عمل کرده است. و اثر ” زندگی می گوید او “را دقیقا دنباله روی از نیما عنوان کرده است. هر چند متذکر می شود که منظور اخوان ” از پیشنهاد نیما البته اوزان و قالب های شعر نیمایی است و نه آن دیدگاه و میدان دید تازه ص۲۶۶”
در فصل ششم نویسنده پیگیر دستاوردهای نیما است، در مصاحبه ای با آتشی و م. آزاد و توفان. در این فصل چهار رکن کتاب _ استغراق، ابژکتیویته ، وصف و روایت _ و نیز مبتلائات شعر به شکل دیگری خوانش و مطرح می شوند و ضمن بسط مسائل مطرح شده در کتاب، نیز به تضاراب آرا و نظرات مصاحبه شونده ها نیز اشاره رفته که همین در مجموع مخاطب را دیدگاه های دیگری می رساند؛ چنانکه م. آزاد پولیفونیک و حتی مقوله حذف متکلم وحده را که شالوده کتاب بوطیقا بوده را زیر سوال می برد. نیز م آزاد “بررسی و تحلیل دیالکتیک ” را جانشین مفهوم ” چندصدایی” کرده و می گوید اتفاقی که در شعر نیما افتاده موسیقی چندصدایی است که مفهومی پیچیده بوده که بر “ریاضیات و و فیزیک استوار است ….. ( و)بحث چندصدایی هم مربوط به موسیقی است. این حکم را نمی توان بر شعر منطبق کرد صص۲۷۶ _ ۲۸۳”. او بیشتر از این ها می گوید؛ چند لحنی هم شعر را چندصدایی نمی کند و در اشاره ای به شاملو هم می گوید ” شاملو در یک دوره ای شعر نیما را قفل کرد ص۲۹۵” و یا آتشی با اشاره به معضلات و بحران شعر امروز از ” باندهای جعل زبان ص۲۷۵” نام می برد و یا توفان به جای سوژه و ابژه واژه ” تخمیر ۲۸۰” را می گذارد . بعد هم توضیحاتی مبسوط درباره شعر و مفاهیم فلسفی چون سوژه و ابژه داده و در نهایت می گوید ” برای ادبیات نمی توانیم فرمول بدهیم.”
۳
نقاط قوت کار
بحث متکلم وحده و مطرح کردن آن به عنوان یک معضل از نقاط قوت کار است. از دیگر نقاط قوت کار به نمودارهای کتاب در صفحات
۸۱ ۸۱_۹۱ می توان اشاره کر . این نمودارها کمک زیادی به فهم واژگان کلیدی در کتاب کرده است. یکی از دیگر نقاط قوت کار ارجاع به سنت است، جورکش با ارجاع به نیما به نوعی ما را به سنت شعری ارجاع می دهد و این با توجه به سنت گریزی بیمارگونه ما اتفاق مبارکی است. برخلاف تفکر عامه، ارجاع به سنت ضرورتا امر بدی نیست. ارجاع فقط هم به ادبیت و ادبیات مربوط نمی شود بلکه کلیت علم هم ارجاع به سنت دارد. در واقع فکر فکر را تولید می کند. همان طور که از دل چرتکه کامپیو تر می تواند بیرون آید، از دل سنت هم ایده های نو به وجود آید. ضمن اینکه هیج نویی تا ابد نو نمی ماند و هر آنچه امروز نواست فردا کهنه است و جزیی از سنت می شود. بنابراین راهکار اندیشه نه قهرکردن و طرد سنت، بلکه خوانش و نقد آن است. اتفاقی که که و بیش در این اثر افتاده است.
-ایرادات و اشکالات کتاب
کتاب بوطیقای شعر نو مثل هر اثر دیگری، ایراداتی بر آن وارد است، که از این ایرادات می توان به موارد زیر اشاره کرد.
الف) فصل بندی کتاب
فصل بندی کتاب دقیق و چندان روشن است. بایستی فصل ها با عناوین و دقت بیشتری مطرح می شدند و تمایزات آشکارتری نسبت به هم پیدا می کردند. برخی مطالب بی جهت بازتکرار شده و یا در دل هم گنجانیده شده؛ این ها به تیرهای پرتابی می مانند که به هدف نمی نشینند.
ب) تطبیق عملی و نظری شعر و نظرات نیما، مشکل دیگر کتاب است. تطبیق دادن کامل نظریه و شعر امر ناممکنی است، این را در کتاب ارزش ها و احساسات نیما هم می توان دید، همین طور در نظریه زبانیت براهنی هم. در واقع، هیچ نظریه ای در شعر منطبق بر عمل شعری نمی گردد و همیشه فاصله ای بین این دو وجود دارد. و جا داشت که منتقد در فصلی جداگانه به این مسئله می پرداخت.
ج)حشو و زوائد
نیز در بخش هایی از کتاب ما با حشو و زائد روبرو می شویم. این نقص بویژه در فصل سوم بارز و برجسته است، بویژه در ارائه دادن شاهد و مثال ها. جا داشت نویسنده از مثال ها می کاست و یا در مباحثی چون رومانتیسم و سمبلیسم و ابژکتیویتیه، خلاصه تر و به اجمال تر می نوشت.