شعری از حمید رضا اکبری شروه

من بمباران شده ام

شعری از حمید رضا اکبری شروه
نمک ندارد دستم

که دختران فراری را ندیده گذشتم

تهمت می شوم

اصلن دوست دارم

کو ؟ کدام کشتی مرا ببرد به خاور دور !

باید به احترام این همه دهان مرده سکوت کنیم

خود زنی نمی کنم

گذشته را هم که بیاورید

من سوار حا ل دارم می روم

و هنوز صدام را دوست دارم

که مرا بمباران کرد و نمرد م

نمک را بردارید

دستم اعتقادی نیست

فقط می دانم بار کج

به منزلم می رسد

وقتی دهانی کرایه می شود

کوچه را می دوم

تا به خا نه نمی رسم …