داستان S.D از امیر یغمایی
داستان S.D از امیر یغمایی
S.D
دو ردیف مهتابی چهارتایی با نوری به فام سفیدآبی فضای اتاق را روشن کرده بودند. صدای چکه کردن شیر دستشویی در سینک استیل براق بر روی کاشی های سفید، که با وسواس تمیز شده بودند انعکاس پیدا میکرد.
در وسط اتاق درست در وسط اتاق جایی به فاصلهی هشت قدم از هر دیوار که با میزها و کابینتها پوشش داده شده بود تختی قرار داشت و بر روی آن زنی خوابیده بود، زنی با موهای مشکی، پوستی گندمگون و عاری از هر عارضهی پوستی و بر روی بدن سرتاسر لخت او ملحفهای از جنس کتان سفید کشیده بودند.
ساعتها از زمانی که زن آنجا بود میگذشت، تنها، حال انگار او جزئی از اجزای اتاق بود که از ابتدای ساخت با هدف قبلی او را درست در مرکز ثقل اتاق قرار داده بودند.
صدای ریتم حرکت یک جفت کفش واکسخوردهی مشکی چرم مردانه، تکنوازی چکههای شیر آب را قطع کرد، در راهروی انتهایی که نوری کم جان با منبع نورانی نامعلوم در آنجا روشن بود، فضایی به مانند خلاء وجود داشت، صدای هر قدم مرد به مانند ضربهی یک فریاد پنجرهها را میلرزانند.
صاحب پاها وارد اتاق شدند، مردی تقریباً جوان با موهای جوگندمی، صورتی استخوانی و پهن، ریشی اصلاح شده، قدی در حدود صدوهفتادوهفت سانتی متر و شکمی برآمده اما در تناسب با دیگر اندامهایش که رویهمرفته او را مردی خوشهیکل نشان میداد، لباسهایی شامل یک جفت کفش ورنی مشکی، پیراهن و شلوار کتان براقی هم رنگ با کفشها و کرواتی مشکی با سنجاق طلا به تن داشت، کیفدستی چرم مشکیرنگی نیز همراه خود داشت که با دو دست آن را در جلوی خود نگه داشته بود. از حالت صورت و چشمهایش میشد حدس زد که با فضای اتاق آشنایی کاملی دارد، نه چشمهایش نه صورتش و نه حالت بدنش در اتاق به دنبال کشف چیز نوئی نبود، کیفش را باز کرد با طمأنینه از درون آن پیشبند سفیدی را بیرون آورد و در جلوی بدنش بست، سپس یک جفت دستکش سفید از کیف درآورد و به دست کشید، کیف را روی سکوی سنگی مرمری خاکستری قرار داد، بدنش را به شکل کاملاً متمرکز بر روی جسم بیجان خوابیده بر روی تخت خم کرد، به آرامی بر روی موهای شبق رنگ و لخت زن دست کشید، پلک های بسته شدهی زن را باز کرد و بعد از چند لحظه دوباره بست سپس نوبت به دهان او رسید، از روی میز چرخدار استیلی که در کنار تخت قرار داشت، آینهی کوچک مخصوص دندانپزشکی را برداشت و درون دهان زن را به دقت وارسی کرد، دهان را که بست ابزار کثیف شده را درون سینک قرار داد، این بار دست های زن را از زیر ملحفه بیرون کشید و ناخنهایش را تکتک وارسی کرد، بعدازآن همین کار را با ناخن های پا نیز تکرار کرد، زمانی که از بررسی این جزئیات فارغ شد ملحفه را از روی زن برداشت و از قسمت پایین پای چپ به راستای صورت زن نگاه کردی، دوباره ملحفه را به سر جایش بازگرداند، به سمت کیفش رفت، آن را باز کرد و از درونش یک پاکت سیگار دستپیچ و یک زیرسیگاری شیشهای تراشخورده به اضافهی فندک بنزینی بیرون آورد، در کیف را بست و به سمت دیگری از اتاق که صندلی پلاستیکی رنگ سفیدی قرار داشت رفت، بر روی صندلی نشست سیگار، زیرسیگاری و فندک را روی لبهی سکو قرار داد و از درون جیب داخلی کتش یک دفترچهی کوچک سیاهرنگ به اضافهی یک خودنویس زیبای مشکی که بر روی آن کلمات S.D با رنگ طلایی حک شده بود در آورد، سیگار بدون فیلتری از درون جعبه بیرون آورد و روشن کرد، دفترچه را باز کرد و چند لحظه به زن خیره شد سپس شروع به نوشتن کرد هر چند لحظه سرش را بالا میآورد نگاهی به زن میکرد پکی به سیگارش میزد و دوباره مینوشت، سیگارش که به انتها نرسیده بود نوشتنش تمام شد سیگار را ابتدا در زیرسیگاری خاموش کرد سپس دفترچه و خودنویس را درون جیبش گذاشت، زیرسیگاری را برداشت و به سمت سطل پدالی سفیدی که درون آن مشمایی زرد قرار داشت رفت، در سطل را باز کرد و محتویات زیرسیگاری را در آن خالی کرد بعد به سمت سینک ظرفشویی رفت و زیرسیگاری را در آن شست، به جایی که نشسته بود بازگشت و زیرسیگاری را در کنار سایر وسایل قرار داد، به سراغ کیفش رفت از درون آن چند وسیله بیرون آورد، یک قلمموی بزرگ، یک عدد کاسه، شیشهای محتوی مایعی زردرنگ، یک جعبه شبیه به جعبهی مسواک، یک خمیردندان و یک مسواک، یک شیشه لاک قرمز، یک عدد ریمل، رژ لب، سشوار، برس، فرچه، صابونی زردرنگ و یک دستهی تیغ ریشتراش و یک عدد تیغ، تمامی وسایل را که در کنار هم قرار داد در کیفش را بست و آن را زیر سکو در جایی که مابین سنگ گرانیت و زمین خالی بود قرار داد، نفسی عمیق کشید، کمرش را صاف کرد، از جیب سمت راست بیرونی کتش عینک پنسی دور طلایی بیرون آورد و روی چشمش قرار داد، تیغ را از درون محفظهاش بیرون آورد و درون دستهی تیغ قرار داد، صابون را به آرامی بر روی لبهی کاسهی کوچک تراشید و بعد کاسه را به سمت سینک برد و شیر آب گرم را باز کرد، لحظهای تأمل کرد و زمانی که از آب بخار نرمی بلند شد کاسه را پر از آب کرد و دوباره به سراغ وسایلش رفت، فرچه را برداشت و در کاسه شروع به گرداندن کرد، آرامآرام کفی درون کاسه جمع شد، کاسه و فرچه ی درونش را روی سکوی سنگی گذاشت و به سراغ زن رفت، ملحفه را از رویش برداشت و آن را به دقت تا کرد و به شکل یک مستطیل درآورد، ملحفهی مستطیل تا خورده را روی صندلی گذاشت و دوباره به سراغ کاسهی پر از کف رفت، کاسه را برداشت و شروع کرد از پایین پای چپ زن با حرکات رفت و برگشتی کوتاه بدن لخت زن را کف مالی کردن، با طمأنینه و آرامش کارش را ادامه داد و بالا آمد، از روی ساق های کشیده پای زن رد شد و به زانوهای کدر رنگ شده او رسید سپس کشالهی های خوشفرم ران را به کف آغشته کرد، بعدازآن به سراغ دو استخوان خاصرهی بیرون زده از کنارههای کمر زن رفت بعد نوبت به شکم کوچک زن رسید، آرامآرام بالا آمد از روی پستان های آویزان که گذشت لحظهای بر روی گردن او مکثی کرد و دوباره کارش را تا پوشاندن صورت زن از کف ریش ادامه داد، سپس بازگشت و کاسه را بر روی سکو قرار داد و دستهی تیغ را برداشت، در قسمت کنار سینک ظرفشویی یک بستهی دستمالکاغذی توالت قرار داشت، آن را نیز برداشت و روی میز کنار تخت قرار داد، آرام و نرم مانند یک رهبر ارکستر که چوب را با نوک انگشتانش میگیرد تیغ را با نوک انگشتانش گرفته بود و با حرکتی مواج شروع به کشیدن آن بر روی پوست زن کرد آرام و با دقت از پیشانی او شروع به حرکت کرد از کنار ابروها که میگذشت هیچ تلاشی برای بالا بردن دقت خود انجام نداد مبادا که ابروها را خط بیندازد، از کنار ابروها گذشت بیاینکه ابروها کوچکترین تغیری کند، سپس گونهها و فک را نیز از زیر تیغ گذراند،نوبت به گردن رسید، قبل از آنکه بخواهد دوباره کارش را بر روی گردن ادامه بدهد تیغ را با دستمال تمیز کرد، با دست دیگرش چانهی زن را کمی به عقب برد، سیب گلوی زن بیرون زد، به آرامی تیغ را شروع به کشیدن بر گردن کرد، ردیف به ردیف به شکلی مساوی و موازی و به هم چسبیده از کف کاسته میشد، هر بار که تیغ را از بالا به پایین میکشید در جهت مخالفش نیز این کار را تکرار میکرد و سپس کف انباشت شده روی تیغ را تمیز میکرد،وقتی که دیگر هیچ اثری از کف سفیدرنگ روی گردن نمانده بود چانهی زن را رها کرد و گردن دوباره به حالت قبل بازگشت، بعدازآنکه دوباره تیغ را از آثار کف پاک کرد به سراغ سایر قسمت های بدن رفت و تا نوک انگشتان پا اصلاح را ادامه داد با همان حرکات مواج اما یک سویه، اصلاح که تمام شد، هیچ ردی از کف بر روی بدن وجود نداشت، تنها رنگ پوست پریدهتر از قبل شده بود، تیغ و قسمت کثیف شدهی دستمال را به درون سطل آشغال انداخت، دستهی تیغ، کاسه و فرچه را درون سینک شست و با یک دستمال دیگر آنها را خشک کرد و درون کیفش گذاشت، سپس کاسهی بزرگتر را برداشت و از درون جعبهای که شبیه جعبهی مسواک بود تیوپ بنفشی را بیرون آورد و آن را درون کاسه خالی کرد مایعی خاکستریرنگ به دیوارههای کاسه مالیده شد، تیوپ را تا نیمهخالی کرد سپس مقداری مایع زرد از درون شیشه به روی آن ریخت و با قلم مو شروع به مالیدن آنها کرد از به هم خوردن محتویات کاسه مایع لزج تیرهای حاصل شد، کاسه و قلمموی درون آن را روی ظرف کنار تخت قرار داد، سر زن را کمی بالا آورد و موهایش را که در زیر سرش جمع شده بود بیرون کشید و دستهای موی سیاه لخت مابین تخت و زمین رها شد، دو دستش را مانند حلقهای از بالا دور موها جمع کرد و به پایین کشید و انبوه موی زن را یکدست کرد، کاسه را برداشت و با قلم مو تکهای مایع از ظرف بیرون آورد و بر روی موها کشید، چندین و چند بار این کار را تکرار کرد و زمانی که مایع درون ظرف تمام شد ظرف را درون سینک ظرفشویی گذاشت، قلم مو را مابین موهای زن شروع به گرداندن کرد و این کار را تا آنجا ادامه داد که مایع به صورت یکدست پخش شد، قلم مو و کاسه را شست و خشک کرد، قلم مو را درون کیفش گذاشت و کاسه را بر روی سکو، مسواک را برداشت و مقداری خمیردندان رویش مالید، دهان زن را باز کرد و شروع به مسواک کردن دندان های زن کرد، مسواک را از درون دهانش بیرون کشید و داخل آن را به دقت نگاه کرد، سپس مسواک را درون سینک قرار داد، دستهایش را شست و از درون جیب راست کتش لیوان تاشویی بیرون آورد، لیوان را پر از آب کرد و درحالیکه صورت زن را به سمت بالا نگه داشته بود آب را درون دهانش خالی کرد، سپس دهانش را بر روی دهان زن قرار داد و نفسی عمیق کشید، آب و کفی را که در دهانش جمع شده بود درون سینک خالی کرد و دوباره این کار را تکرار کرد پس از چند بار انجام دادن این کار، درون دهان زن را نگاه کرد و با دستمال گوشههای آن را پاک کرد، لگنی را که در زیر تخت قرار داشت بیرون آورد و در زیر موهای زن قرار داد، کاسه را از روی سکو برداشت و درونش را آب کرد، کاسهی آب را بر روی موهای زن به آرامی خالی کرد، به تدریج با شسته شدن موهای زن رنگی قرمز پدیدار گشت، شست و شوی موها که تمام شد، آب سیاهرنگ جمع شده درون لگن را درون سینک خالی کرد و آن را به زیر تخت بازگرداند، سشوار و برس را از کنار سایر وسایل برداشت، سشوار را به پریز پایین سینک وصل کرد و آن را روشن نمود همزمان با خشک کردن موهای زن آنها را برس میکشید، خشک کردن موهای زن که به پایان رسید، موها رنگی شرابی به خود گرفته بودند، برس و سشوار را درون کیف قرار داد، و شیشه ی لاک را برداشت، از انگشت کوچک دست راست زن شروع کرد و با ظرافت ده ناخن را به رنگ قرمز در آورد، شیشه ی لاک را درون کیفش بازگرداند، سپس ریمل را برداشت و به سراغ چشم های زن رفت، روی صورت زن خم شد و با دقت به چرخاندن ریمل بر روی مژههای بلند زن پرداخت، سرش را بلند کرد از بالا نگاهی به چهرهاش کرد، ریمل را بست و درون کیف قرار داد، آخرین وسیله مانده بر روی سکو، رژ لب را بی استفاده درون کیف گذاشت، نگاهی به اطراف انداخت، ملحفهی تا شده را از روی صندلی برداشت و روی زن را تا سینهها پوشاند، سپس بالا تخت ایستاد، شانههای زن را گرفت، چشمهایش را بست، نفسهایش تند شد، دانههای درشت عرق بر پیشانیاش نقشبست، از شدت فشار دادن شانههای زن رگ های دستش بیرون زده بود، لرزشی کرد و نفس عمیقی کشید، شانههای زن را رها کرد، دست کش ها و پیشبندش را درآورد و درون سطل آشغال انداخت، جعبهی سیگار، زیرسیگاری و فندکش را درون کیفش قرار داد، از انتهای دفترچهاش برگهای کند و با خودنویس مشکیاش نوشت، آمادهی دفن و زیر آن را با دو حرف S.D امضا کرد، خودنویس و دفترچه را درون جیبش گذاشت و برگه را بر روی سینهی زن چسباند، لباسش را صاف کرد، کیفش را برداشت و از اتاق بیرون رفت.