در خوانشی از شعری از منصور خورشیدی/ رحمان بهزادی فر
«امضای آب در جشن قطره ها»
در خوانشی از شعری از منصور خورشیدی/ رحمان بهزادی فر
رسم ظریف دیدن
در سرعت نگاه
تکه های هوش را
در جلوه های نام
آرام می نشاند
+
عصر تمام تنهایی
پَرت می شود
در سایه های سرو
تا از حاشیه ی مهتاب
آرام به ضیافت آب می رود
+
این نقطه های مختصر
تکه به تکه روی سنگ
هوش وقت را
به نبض خسته ی باد
می سپارد
+
هوای مضطرب آن سو
طبیعت تن را
به نور تند شقایق
و حس رام علف ها
ورق ورق می کرد
+
سیمای درهم هوا
عریان کنار لب
پندار پرده را
در انحنای آه
نقش بر آب می کند
+
ماه پنهان در پلکها
دانش هوا را رقم میزند
روی بال پرندهای
که ترس در خیال فاصله
همزاد نفسهای تو میشود
شعری را که دوست داری ، بهتر است در گوشه ای از تنهایی هایت بخوانی و خوب ، زیر و رو کنی و در هوایش نفس بکشی این گونه می توانی همراه با شاعر به عمق متن راه پیدا کنی .
این یک خوانش ساده است برای چشمان نوپای من، این که «خورشیدی» چه می خواهد بگوید نیست ؟ در زلالِ این سروده چه می بینیم مطرح است ؟ سعی براین بوده تا تاویل یکپارچه ، مرتبط و به اصطلاح در بافت عمودی شعر صورت گیرد نه به طور منفصل . پاراگراف ها همه حکایتگر یک چشم اندازند . درست شکل یک تابلو نقاشی . که در آن رنگ و صدا هماهنگ هستند .
عنوان سروده : «امضای آب در جشن قطره ها»
عنوان شعر به خودی خود کوتاه و فشرده است که چشم را دعوت به دیدن می کند . امضای آب یعنی چه و چگونه است . آیابه معنی تائید و پذیرفتن قطره ها است ، یا حضور گوهرانِ آب در سُرور و شور آفرینی قطره ها ؟ که بعنوان میزبان حضور دارند .
انگار نمی توان در این مصراع درنگ کوتاه داشت . ِذهن و زبان ارضا نمی شود و جان تپنده می خواهد تا به مفاهیم دل انگیزتری راه پیدا کنی ، نیاز حتمی است تا بامصراع در بافت عمودی شعر اوج گیریم و از بالا نگاه کنیم همۀ آبهای جهان از یک جنس اند.اما امضاهای شان منحصر و متضاد با دیگری است .
هر آبی امضای خاص خود را می پذیرد و در بستر خودش ماهیت خود را بروز می دهد . برای این که همراه کارون ، جیحون یا زاینده رود شویم قطره ها را می پذیریم و جشنی از شور آب را با موج بسیار در نگاه خود امضا می کنیم رستاخیز کف و کمانه های آب را در ساحل دیدار می کنیم .این گونه آبها امضا می کنند تا شخصیت و ماهیت در جهان پیدا کنند.
پیکرۀ شعر :
«رسم ظریف دیدن /در سرعت نگاه /تکه های هوش را /در جلوه های نام /
آرام می نشاند»
مخاطب برای ورود به شعر بایک مدیتیشن نهانی ، اجزاء پراکندۀ هوش و ذهن را دعوت به تجمیع و آرامش می کند که این آغاز رسم درست دیدن است . در چشم شاعر ، قطره ها نام و نشان دارند و دارای هویت اند انبوه هستند و بی شمار و دارای ارزش های بسیار . درست مثل مردم این اجتماع اند وصاحب اسم و امضا هستند ، آب ها میزبان قطره ها هستند . آن گونه که طبیعت میزبام مردم در جامعه و زمین میزبان باران وقتی عمود می ریزد زایش هزار گیاه در نگاه دارد ، سریع و همراه با تمرکز لازم و به شایستگی در جایگاه مناسب . درست مثل کلمه در مصرع و مصرع در یک قطعه شعر
«عصر تمام تنهایی /پَرت می شود /در سایه های سرو /تا از حاشیه ی مهتاب /
آرام به ضیافت آب می رود »
آب اینک با پذیرش قطره ها از وادی معنا و خیال به حس و جسم می رسد و با نسیم جا به جا می شود و در زیر نور مهتاب قابل تشخیص است . تنهایی تمام می شود وماهیت بالقوۀ آب اینک شکل عینی می یابد و عصر درخشش ودلربایی رسیده است . اینک وقت ضیافت آب است .وجلوه گریِ سَروهای سایه گستر که از لابلای کُرنش ِسبزشان در نوازش نسیم ،شرکت جسته اند؛ رخسار رضایتمند مهتاب را در آیینۀ آب به تماشا بنشیند .
«این نقطه های مختصر /تکه به تکه روی سنگ /هوش وقت را /به نبض خسته ی باد / می سپارد»
نقطه های مختصر و ریز ، که به چشم نمی آیند همان قطره هایند که در بستر سنگیِ خویش ،هوش ربایی می کنند و در تماشایشان زمان را فراموش می کنی . نبض خستۀ باد تلمیحی است به نسیم و آهسته وزیدن و حافظۀ زمان ( وقت) که ثانیه ها باشند که باکندی نبض باد می زنند . یک نوع جوشش و جنبش و انبساط ثانیه ها آنگونه که گویی زمان باز ایستاده است تا تو این بوم رنگ را با چشمان باز به تماشا بنشینی !
“هوای مضطرب آن سو /طبیعت تن را / به نور تند شقایق /و حس رام علف ها / ورق ورق می کرد”
این جاسخن از( آن سو) شده است . بنابراین ما با دو دنیا و دو طبیعت مواجه هستیم . طبیعت آب و قطره ها و طبیعت دیگری که ماوراء دریا ها است و آنطرف آب ها. درآن سو ، اشاره به طبیعتی که ساز مخالف می زند و از انسجام کتاب طبیعت در تب و تاب است ودر پی ِ تَورُّق فصل ها . هوا در اینجا چیزی است شبیه نفس های ابلیس دراساطیر ما و آنتی تزی است که با این زیبایی و رعنایی می ستیزد. وشاید هم هوای مضطرب بُعدِ دیگری از درون پرآشوب ماباشد که بعنوانِ بیننده و تماشاگر ، هنگام دیدن جلوه های ِ آب ، درون بی قرارمان را نشان میدهد .
باد ( در آن سو ) نبضش تندتر می زند وبا شتاب می وزد و در این تموُّج و تلوُّن ِهوا ،شاعر درونش را به کمک انگشت باد مرور می کند و سرتاسر کتاب عمرش را ورق می زند . کتابی که دوفصل دارد ابتدا یش سرخ وُ هیجانی و شوریده به سان نورتندشقایق و بخش انتهایی اش رام و نرم و آرام .
«سیمای درهم هوا /عریان کنار لب / پندار پرده را /در انحنای آه /
نقش بر آب می کند »
تصور می رود که این پاراگراف حالات روحی و درونی انسان را بیان می کندکه یک نوع آرامش در تقابل با آشفتگی است و تماشاگر بنا ندارد تا تسلیم درهم و برهمی ِ پندار های پرده پوش و غیر شفاف شود او با نفسی زنده و طغیان گر اوهام ِ مضطرب را به فراموشی می سپارد.
« ماه پنهان در پلکها/ دانش هوا را رقم میزند / روی بال پرندهای /
که ترس در خیال فاصله / همزاد نفسهای تو میشود »
رقم زدن به معنای نوشتن و تحریر کردن و دگر معنایش خط بطلان کشیدن است تماشاگر و میهمان قطره ها با ماه درخشان و فرزانۀ چشمان شاعر، پیش گویی های خوفناک هوا را خوارو ناچیز می نگرد و به هیبت پروازی در می آید که نفس های تو (تماشاگر) به آن اکسیژن تزریق می کند تا ماندگار در ادامه ی حیات شکل تازه تری به خود بگیرد.
خرداد ۱۳۹۴