دو شعر از کارلوس دِروموند دِ آندراده / ترجمه از پرتغالی برزیل: ابوذر کردی

دو شعر از کارلوس دِروموند دِ آندرادهMotarjem image 2 - Copy
ترجمه از پرتغالی برزیل به فارسی : ابوذر کردی

اشاره :
می توان با شهامت گفت که کارلوس دِ آندراده ، مهم ترین و تأثیرگذارترین شاعر همه ی ادوار کشور برزیل و همچنین همه ی کشورهای پرتغالی زبان کره ی ارض است .
کارلوس دروموند دِ آندراده (Carlos Drummond de Andrade ) متولد ۳۱ اکتبر ۱۹۰۲ در روستای ایتابیرا ( Itabira ) واقع در ایالت میناس ژِرایس ( Mians Gerais ) در جنوب برزیل به دنیا آمد . مرکز این ایالت ، کلانشهر بِلو اوریزونته ( Belo Horizonte ) است که فاصله ی آن تا ایتابیرا ۱۰۴ کیلومتر است .
والدین وی کشاورزانی بودند که اصالتی پرتغالی داشتند و در همان روستا به زراعت مشغول بودند.
کارلوس ابتدا به مدرسه ی داروسازی بلو اوریزونته رفت اما هرگز به عنوان یک داروساز مشغول به کار نشد.
او مشغول به یک کار دولتی شد و توانست به عنوان مدیر میراث فرهنگی کشور برزیل به خدمت گماشته شود . شعرهای اولیه ی کارلوس ، شعرهایی فرمال بودند که درونمایه ای هزل داشتند اما به تدریج با شروع مدرنیسم در شعر برزیل و به رهبری ماریو دِ آندراده (Mário de Andrade ) ، تغییراتی گسترده در شعر وی رخ داد . {توضیح : کارلوس دِ آندراده و ماریو دِ آندراده ، دو شاعر مستقل برزیل هستند و هیچ گونه ارتباطی باهم ندارند}
و اینکه کارلوس شاعر محبوبی در برزیل است و شعر معروف او ، ” سرود دوستی ” (Canção Amiga) بر روی اسکناس ۵۰ کروزادوی ( واحد پول برزیل) نقش بسته است .
کارلوس سرانجام در ۱۷ آگوست ۱۹۸۷ در شهر ریو دو ژانیروی برزیل درگذشت.
در ذیل به ترجمه ی دو شعر وی از پرتغالی به فارسی عنایت می ورزیم :

Verbo Ser
Que vai ser quando crescer?
Vivem perguntando em redor. Que é ser?
É ter um corpo, um jeito, um nome?
Tenho os três. E sou?
Tenho de mudar quando crescer? Usar outro nome, corpo e jeito?
Ou a gente só principia a ser quando cresce?
É terrível, ser? Dói? É bom? É triste?
Ser; pronunciado tão depressa, e cabe tantas coisas?
Repito: Ser, Ser, Ser. Er. R.
Que vou ser quando crescer?
Sou obrigado a? Posso escolher?
Não dá para entender. Não vou ser.
Vou crescer assim mesmo.
Sem ser Esquecer.

فعل هستن
هستی چگونه می رود
وقتی به بار می نشیند ؟
زندگانیم ما و در اطراف خویش
پرسان پرسان
که هستی چیست؟
آیا داشتن یک بدن است ، یا یک نام و یک نشان ؟
من این سه را دارم . پس هستم ؟
آیا تغییر می کنم وقتی که آهنگ رشد می گیرم ؟
آیا از سبک و نام ونشان دیگری بهره مندم ؟
نکند وقتی مردم تنها شروع به هستی می کنند که رشد یافته اند؟
هستی ، وحشتناک است ؟ دردآور ؟ دلپذیر ؟ محزون ؟
هستی ، تلفظی ملال آور دارد ،
آیا با شایسته ی بسیاری از چیزها نیست ؟
تکرار می کنم : هستی ، هستی ، هستی ، تی . ی .
چگونه بروم با هستی هنگامی که روییده شده ام ؟
قدردان که باشم من ؟
می توانم انتخاب کنم ؟
چیزی برای فهمیدن وجود ندارد.
نمی روم تا باشم
می روم باشد که رشد یابم .
بی آنکه هستی فراموش گردد

As sem-razões do amor
Eu te amo porque te amo,
Não precisas ser amante,
e nem sempre sabes sê-lo.
Eu te amo porque te amo.
Amor é estado de graça
e com amor não se paga. Amor é dado de graça,
é semeado no vento,
na cachoeira, no eclipse.
Amor foge a dicionários
e a regulamentos vários. Eu te amo porque não amo
bastante ou demais a mim.
Porque amor não se troca,
não se conjuga nem se ama.
Porque amor é amor a nada,
feliz e forte em si mesmo. Amor é primo da morte,
e da morte vencedor,
por mais que o matem (e matam)
a cada instante de amor.

دلایلی برای عشق نیست
من ترا دوست می دارم چون ترا دوست دارم ،
و نیازی نیست که دلداده باشی ،
و همیشه باید بتوانی که آن باشی .
من ترا دوست می دارم چون ترا دوست دارم .
عشق ، وضعیت فیض است
و با عشق چیزی از کف نمی رود .
عشق ، شطرنج لطف است ،
بذری است که در طوفان کشت می شود
میان آبشاران و در کسوف آفتاب .
عشق ، قاموس واژگان را آتش می زند
و به طرز قاعده مندی متغیر است .
من ترا دوست می دارم چون ترا دوست دارم ،
اندک یا بسیار برای همدیگر .
آنچه که دوست داشته می شوند کنار هم قرار نمی گیرند .
چون عشق ، عشق است و دیگر هیچ ،
سرخوش و کله شق در یک حالت .
عشق ، آغاز مرگ است ،
و سپس بر مرگ فائق آمدن ،
چون در هر لحظه ی عشق
قربانیان بیشتری گرفته می شوند.