شعری از زبیده حسینی

شعری از زبیده حسینی

 

آلودگی هایی که از درون سرک می کشند به اعتراف

چشم ها را به واقعیت ِ رنگ می برند

به ریزش ِتناقض

و صعود ِ تـأیید

به لمس ِ ناگهانی چیزهایی که باید به نور برگردند و سایه شوند

فلج شدن ِ عضوی از خانه

نقطه ای از مربع

که شکاف عمیقش را نشانم می دهد

می سپارم اش به دورها / کوه های رفته از عکس ها / دریای کوبنده به لبخندها

و می چسبم به عمق

شکاف ِعمیق ِ واقع

شکاف ِ عمیق ِمجاز

شکاف های رونده و بازدارنده از اعتراض 

حجمی که دهان باز کرده به گوشه گیری ام

جمعی  ست که  حذف می شود از من

جمعی که حذف می شود از چشم

و تیله های قهوه ای ِ مشکوک  را

به چارچوب ِ کاغذی ام می چسباند

 

آبان ۹۳