سه شعر از آیدا مجیدآبادی

سه شعر از آیدا مجیدآبادی
شعراول:

گلوله ای
رنگ پیراهنت
روی سرم می افتد
و من
به اندازهء تمام چراغ های توقف
قرمز می شوم
تکه هایم را جمع کن
توی پیراهنت
و بگذار مادرم
با چشم های بسته
بغلت کند
بگو یک روز
در میدان آزادی
چادر کهنهء تو را
پرچم می کنند.

شعر دوم:
پرنده ها را
یکی یکی شمردم
تیر ها را
برای پرواز
کم آورده ایم
تو نیستی
و پسر های محل
با پر هایم بازی می کنند
می نشانندم بالای تیر ها
و ادای پرواز را
از تنم در می آورند
تو نیستی و من
با خروس های خانه خراب
به خواب می روم.

شعر سوم:
به تو فکر می کنم
به گندمزاری
که توی جیبهایت برایم می آوری
من گرسنه ام
و کودکانی که در رحمم
اسهال خونی گرفته اند
اگر خدا به سمت ما برگردد
نیم کره ی دیگر
به روز ما می افتد؟