شعری از آرش سیفی

شعری از آرش سیفی (غزل پست مدرن)

 

درخت خم شد و ارّه بریـ… بُـ/ـریده شدم

درخت افتاد و مثل میوه چیده شدم

کسی به روی تنم ناخن بلندش را

کشیــ… کشیده شد و جیغ را کشیده شدم!

که یادگاری شومی ست روی پیشانی م

هزار قرن گذشته، وَ تازه دیده شدم

درخت سیب نبودم اگرچه در ظاهر

برای وسوسه ای پوچ آفریده شدم

که کور بودم و یک عمر زندگی کردم

که آن قَدَر گندیـ/ـدیده ام رسیده شدم!

به کارخانه ی کاغذ مرا فرستادند

و بعد پاره شدم یا که نه! جِریده شدم!

منی که میوه ی یک عمر دست و پا زدنم

منی که شیره نخوردم ولی مکیده شدم

درخت بودم و از باد سهم من این بود:

کسی که آخر این شعر سربُریده شدم!