شعری از تعوفیل دوویو / مترجمان:آنا روشن،شهاب الدین قناطیر

شعری از تعوفیل دوویو (۱۶۲۵-۱۵۹۰)

مترجمان:آنا روشن،شهاب الدین قناطیر

 

زیر طاق های مقدس خورشید، آنجا که به فلیس عشق ورزیدم۱

 

اقامت دلپذیری بود برای روحی که پیش از این فریفته اش شده بود

روحی که امروز دیگر زیر فشار این طاق های ویران نیست

همان که به تاراج خون بار جان آن متکبر رفته بود

 

پالس: معبد بزرگ رو به زوال

زیورآلات این محراب دود و بخار ۲

رازهای منسوخ

و شهر اشیاء مخوف مدفون اسبان و مردان توامان.

 

شهر قبرهای بزرگ

گودال های پوشیده از موانع

صحنه های مخوف

فریادهای تشییع

و رودی که در آن خون از رفتن باز نمی استاد

 

شهر کپه های پوشیده از اجساد

آنجا که کلاغ ها و گرگ ها از آن ظاهر می شوند

کلارا !

 برای یک بار هم شده،مرا دنیا بیاور.

افسوس !

 برای چندمین بار است که به کشتنم داده ای؟

 

پانویس:

Clairac:زادگاه شاعر

Palais:به معنی کاخ

Philis:ایزد بانو

Hélas:افسوس

  1. طاق:خطیست منحنی که از وسطش آن را در فضا به سمت محور افقی امتداد می دهند تا تولید صفحه ای نعلین می کند.

۲٫زیورآلات محراب دود و بخار:همانطور که میدانیم تزئینات در معماری باروک پیچیده و تو در تو و در هم رفته است بنوعی که انگار دود هایی غلیظ هستند که در هم میلغزند بر پوسته یا سطحی که از آن آویزان گشته اند یا به آن متصل اند.از این جهت وقتی زیورآلات محراب دود و بخار باشد، بگونه ای ما با معماری باروک طرفیم یعنی شاعر روابط ابژه ها را بایکدیگر با توجه به این معماری جلو برده است.

بنوعی می توان گفت این شعر اجازه ی تولید سگمنت هایی با کاربری های متعدد کرده و می کند در نوع روایت فضاهایش که چون کلمه اند میتواند بی کرانه سیرکلاسیون های متفاوتی را برای مخاطب به همراه داشته باشد. در فضایش برای مخاطب با چنین چیزی مواجه ایم چونکه اساسا از عناصری استفاده میکند که هیچ یک غریب نیستند و بجای تولید کلام عجیب و غریب،بگونه ای شعر را پیش برده که حس می شود با بی کرانه هایی طرف هستیم در پسای این امر نمادین که واقعا هم هستیم و این شعر را برای ما عجیب می کند البته هر شعری را، چون در هر شعر این اتفاقات خواهد افتاد ولی با کیفیات متفاوتی،که اینجا بدلیل شناخت شاعر از کارکرد ابژه هایی که نامشان را بکار برده است با نوعی شاعرانه از این گونه شعر روبرو هستیم در حدود ۴۰۰سال پیش.

 

Sacrés murs du Soleil où j’adorai Philis

Sacrés murs du Soleil où j’adorai Philis,

Doux séjour où mon âme était jadis charmée,

Qui n’est plus aujourd’hui sous nos toits démolis,

Que le sanglant butin d’une orgueilleuse armée,

Ornements de l’autel qui n’êtes que fumée,

Grand temple ruiné, mystères abolis,

Effroyables objets d’une ville allumée,

Palais, homme, chevaux, ensemble ensevelis,

Fossés larges et creux tous comblés de murailles,

Spectacles de frayeur, de cris, de funérailles,

Fleuve par où le sang ne cesse de courir,

Charniers où les corbeaux et loups vont tous repaître,

Clairac pour une fois que vous m’avez fait naître,

Hélas ! combien de fois me faites-vous mourir !