معرفی کتاب‌های «خم» و «باد از سگ سردتر است، من از تنهایی»

نویسنده: علیرضا سیف الدینی

                                                              گمانه زدن در خمیدگی کتاب «خم»

یادداشتی از الهام عیساپور

ورود به متن

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های رمان خم این است که به‌جز وفاداری به زمان و مکان و تاریخ، ساختارمند است؛ و این ساختار است که اهمیت آن را در اجرا به رخ خواننده می‌کشد.

به ویژگی‌های باارزش متن یعنی:

انتخاب زاویه دید متفاوت و منحصر‌به‌فرد متشکل از راوی مخفی یا خطاکار. بازنمایی معناهای متعدد خمیدگی و بازنمایی هم‌زمان عنصر تقصیر و اعتراف. به‌کارگیری نثری هماهنگ با ضرب‌آهنگ حوادث بیرونی و احساس‌های درونی. شکستن مناسبات میان مراد و مرید.

بهره‌گیری از ژانرهای مختلف ادبی و نمایشی با زیرساختی واحد. ایجاد مناسبت بینامتنی با برخی از آثار مهم جهان. تلفیقی خلاقانه میان محتوا و فرم با زوایای پنهان زندگی روزمره.

 تاریخ و ادبیات؛ در بیانیه جایزه مهرگان به شایستگی و بیان کلی آن اشاره‌شده؛ اما چیزی که در کمتر نقدی به آن پرداخته می‌شود؛ ساختار و شاکله‌ی داستانی اثر است. قبل از هر مطلبی اجازه دهید به کلیاتی درباره داستان بپردازیم:

رمان از شانزدهم دی‌ماه سالِ ۱۳۵۶ شروع می‌شود و در نیمه‌های دهه‌ ۶۰ به پایان می‌رسد. فصل یکم از کتاب اول، تاریخ ۳۱ شهریور تا ۱۵ دی ۱۳۵۹ را نشان می‌دهد که البته نشان‌دهنده اهمیت زمان و تاریخ و سویه‌های تاریخی این اثر است.

 داستان به سرگذشت جوان کتاب‌خوان و کتاب‌فروشی می‌پردازد که در داستان به نام او اشاره نمی‌شود و داستان را (او) روایت می‌کند.

در این داستان او کتاب‌فروشی کم‌درآمد و بی‌رونقی است که کتاب کهنه می‌فروشد. در این روند به کتابخانه‌ای در حوالی مراغه راهنمایی می‌شود. کتابخانه‌ای اسرارآمیز در اختیارِ خانواده‌ای شگفت. داستان از همین‌جا دامن می‌گشاید: به‌روزهای انقلاب و پس‌ازآن در کوچه‌پس‌کوچه‌های تبریز همراه با آغاز جنگ ایران و عراق.

روایت‌گر تحت اثر جاه‌طلبی‌های «شادی» همسرش که از زندگی معمولی رضایت ندارد شوهر را به خاطر قناعت بیش‌ازحد نکوهش و قهر می‌کند. با کسانی همراه می‌شود که کتاب‌های نفیس کمیاب و خطی را دزدیده و با فروش آن‌ها، زندگی بسیار مرفه ای فراهم می‌کنند.

در تمام داستان ما سایه تاریخ را در سه لایه‌ی داستان به‌صورت شبحی می‌بینیم که در جغرافیای داستان با دختربچه کوچک و همسرش زندگی می‌کند. سه لایه‌ای که هسته‌ی اصلی ساختار داستان را می‌سازد.

این‌چنین است که روایت‌گر با دیدن همسر مرده‌اش در بستر تاریخی روایت به در عین بی‌زمانی به خمیدگی تاریخ می‌رسد:

وقتی نویسنده‌ای مانند مؤلف کتاب خم، شخصیت‌های مخلوقش را به تفکر و بینش وامی‌دارد، از همان تجربه‌ی روزمره‌ای پیروی می‌کند که مطابق با آن، افکار و احساسات و رؤیا و تخیل جریان دارد اگرچه هیچ روزنه‌ایی به‌ظاهر برای فهم آن نگشوده اما متقابلاً از خود ادبیات هم برای تبیین مفاهیم روان‌کاوانه استفاده کرده و هم مکرراً همان موضوع را شالوده‌ی آفرینش داستان خودکرده است؛ یعنی برهه‌های مهم تاریخ در موقعیت‌های متناقض‌نما و کم‌وبیش تراژیک را در کشاکش‌های اعصار به گسترده‌ترین طیف ممکن نشان داده تا بگوید در پس تبلور لایه‌های مختلف تاریخی، اجتماعی فرهنگی، انسان‌ها در جهان چندشکلی کنش و موجودیت اخلاقی نیز از همین قاعده تبعیت می‌کنند و آن چیزی نیست جز سرنوشت محتوم که با قطعیتی ریاضی‌وار بر آنان فرود می‌آید و به آنان امکان نمی‌دهد از جنبه‌ی فردی آن فراتر روند. برای همین آثار روحی بر روی افکار و زندگی مرد جوان (کاراکتر اصلی) از سر یک پارادوکس یا دوراهی شقاق می‌یابند و در رانه‌های رفتار فکری و طغیان و اعتراض برجهان بیرون بروز می‌یابند.

بنابراین مسئله، چگونه می‌توان کوشید تا پرداختی پیچیده‌تر از این نقاط بحرانی تجربه‌ی بشری که به علیت سیاسی تقلیل ناپذیرند ارائه کرد و گفتمان آن را والایش کرد!

ویژگی‌های سبکی داستان

کتاب خم رمانی پست‌مدرن، رابطه‌ای تاریخی که پاره رخدادهایی واقعی است، به شیوه‌ای کولاژ ساختار نوگرای خود را پیش می‌برد. اگر بخواهیم تاریخ را مدنظر قرار داده و تغییر و تحول را همچون یک ساختار مکانی ذهنی و نیز یک فرآیند زمانی، به‌منزله‌ی الگو و رخدادی یگانه درک کنیم باید نخست با اتکا بر پسامدرنیسم بتوانیم به ارائه‌ی تعریفی از این مفهوم که مستلزم نگرشی دیالکتیکی است، برسیم. چراکه نادیده گرفتن این واقعیت تاریخی به معنی افتادن به دام نگرش یک‌سویه و رفتن به خواب نیوتنی است. خصایص دیالکتیکی و متکثر که برگزیدن یک ویژگی واحد به‌عنوان معیار مطلق برای امتیاز پسامدرن، به معنی خط کشیدن به نویسندگان دیگر است. ازاین‌رو، نمی‌توان به‌سادگی بر این پنداشت تکیه زد که پسامدرنیسم رویکردی صورت ستیز، هرج‌ومرج طلب و آفرینش زدا است. اگرچه درواقع این‌گونه نشان می‌دهد اما به‌رغم اراده‌ی تخریب متعصبانه‌اش، دربرگیرنده‌ی ضرورت کشف شعوری یکپارچه و نگرشی خردمندانه‌ی ذهن است.

درواقع این مفاهیم تضمین‌کننده نوعی نظریه‌ی نوگرایی یا همان تغییر و تحول است اما کدام نظریه؟ فرویدی یا دریدایی، التقاطی یا داروینی، یا اینکه آیا یک نظریه‌ی تغییر و خود ناسازه‌یی بیش از همه مناسب حال ایدئولوژیک‌هایی است که ابهامات زمانه را برنمی‌تابند؟ پس آیا پسامدرنیسم را باید دست‌کم در این مفهوم‌پردازی ناشده‌ای به‌عنوان نوعی تفاوت یا ردی ادبی تاریخی به حال خود گذاشت! چنان‌که چارلز آلتیری خاطرنشان می‌سازد، این اصطلاح متعلق به آن مقوله‌ای در «مفاهیم ماهیتاً محل مشاجره» ی فلسفه است که ابهامات سیاسی‌شان هیچ‌گاه به‌کلی برطرف نخواهد شد؟

بی‌شک، مسائل مفهومی دیگری نیز مطرح‌اند بااین‌حال نمی‌توانند مانع تخیل اندیشمندانه‌ی ما به فهم حضور تاریخی خود در ساخت‌های خردمندانه‌ای شوند که هستی ما را بر ما فاش می‌سازند.

رمان کتاب خم، یادآور روح سرکش آوانگاردها باسنت نوگرایی است که در سراسر آن، اراده‌ی تخریب گسترده‌ای جریان دارد که تن سیاسی، تن معرفتی، تن شهوانی و روان فردی را از خود متأثر می‌کند.

کتاب خم، روایت سه‌گان‌هایی را رسم می‌کند که شخصیت داستانی در تلاش برای رونق دادن به کسب‌وکار کم‌درآمد کتاب‌هایش به کتابخانه‌ایی حوالی مراغه هدایت می‌شود و با مسیر منتهی به‌روزهای انقلاب واقع در تبریز؛ یعنی دوران عبور از استبداد در تاریخ ایران بوده؛ و پیوند آن به انقلاب در ایهام پیچیدگی رمان و همچنین آغاز جنگ با عراق هم گام است. چنان‌که تاریخ در تعقیب وی و خانواده‌اش، درصدد تحقق خواسته‌ی همسر خود، مرتکب سرقت می‌گردد.

گمانه زدن در خمیدگی کتاب خم

نویسنده با انتخاب انحنا (خم) در تاریخ استبدادی دوران مغول و نگاهی فکورانه در اوج ساختاری شیوا، مخاطب را به‌نوعی پیش‌آگاهی از عدم حتمیت‌ها ارجاع می‌دهد. او در این میان منطق را اساساً به حال تعلیق درآورده و امکانات انحراف ارجاعی را نیز عرضه می‌دارد تا این‌گونه پراکنش‌های نامعلوم داستان را در راستای انتزاعات ذهنی و دنیای بیرون به کار بَرَد؛ بنابراین آیا این نشانه نیست که نویسنده درصدد سرنگون کرد کل آن است و آیا انسان در روند اضمحلال خود به‌عنوان هستی زبان همچنان هر چه درخشان‌تر در افق ما خواهد درخشید؟ این در حالی است که دنیای همگانی همچون آمیزه‌ای از پندار و واقعیت فروپاشیده، تاریخ توسط رسانه‌ها به شکل رخدادی نا واقعی و تحریف‌شده درآمده، علم الگوهای خود را تنها واقعیت قابل‌دسترسی دانسته، سایبرنتیک ما را با معماهای هوش مصنوعی مواجه ساخته و فن‌آوری ادراکاتمان را به سرحد جهان پس‌رونده یا به شکاف شبح‌وار ماده می‌کشانند. حال، ما در همه‌جا، حتی در اعماق ناخودآگاه آوایی لکان، چگال تر از سیاه‌چاله‌ای در فضا با حلولی به نام زبان، به همراه همه‌ی ابهامات ادبی، چیستان‌های شناختی و نابسامانی‌های سیاسی مواج‌هایم.

بی‌شک کتاب خم، با گرایش بر یادکرد از سکوت‌های گویای پیچیده درروند آفرینش گری به بسط قلمروی دلالت پذیر، می‌پردازد و هم با ایجاد آشفتگی اساسی در روند خطی روایت؛ دست شستن از توقعات قراردادی در خصوص وحدت و انسجام پیرنگ و شخصیت‌ها و گسترش علت و معلولی حاصل از آن، به‌کارگیری مترادفات طنزآمیز و ایهامی برای به پرسش کشیدن «معنا» ی اخلاقی و فلسفی کنش ادبی، گزینش لحنی از خود- استهزایی شناخت‌شناسانه نمودهای ساده‌لوحانه پیشین را هدف حمله قرار می‌دهد؛ تضاد آگاهی باطنی با گفتمان عقلانی و گرایش به کژ نمایی ذهنی برای نشان دادن ناپایداری جهان اجتماعی که همه مخاطب را بر تفکر و خمیدگی وامی‌دارد.

ساختار داستان کتاب خم

داستان بر سه لایه و یا سه محور روایی موازی درهم‌تنیده شکل خود را پیش می‌برد که درنهایت انسجام روایت اصلی یا کلی داستان را می‌سازد:

۱- روایت زندگی (او) روایتگر داستان:

۲- روایت‌های گاه‌گاهی انقلاب:

۳- روایتی که از طریق کشف کتاب‌خانه‌ای تاریخی در نزدیک مراغه و دوران رصدخانه مراغه و خواجه‌نصیرالدین طوسی در زمان هلاکوخان مغول:

از درآمیختگی و حرکت موازی این سه روایت که پرسپکتیوی از تاریخ این سرزمین است، شکل و ساخت داستان پیدا می‌شود.

در اینجا، آمیزش صراحت و تکنیک، واقع‌گرایی، شور سیاسی و هنروری غیرسیاسی، شخصیت‌پردازی و هراسناکی چنان در کنار یکدیگر نشسته‌اند که یادآور وجدی درونی‌اند و معنای متن در جریان تحقق بخشی به آن توسط خواننده جداگانه در سیر زمان، مکان و زبان به دست خواهد آمد.

با نگاهی به کتاب خم، آنچه در ابتدا نوعی تازگی به نظر می‌رسد، نگاه تازه است که وقتی شیوه‌ی رایج نگارش تا حد امکان مورداستفاده قرار می‌گیرد و کهنه، در برابر آن می‌ایستد، عدم قطعیت و نوسانات خلقی که همچون نسیمی خوش به جغرافیای رمان سرایت می‌کند.

رمان با مقطعی از تاریخ و تأسیس رصدخانه مراغه و تاخت‌وتاز مغول، داستان خود را سرشار از داده‌های تاریخی پیش می‌برد. به‌گونه‌ای زمان خلق آفرینش اثر و هم وجه دیگر اشتراکات، این امر تداعی‌گر «آونگ فوکو» امبرتو اکو است که با خوانش آن گویی به تمام کتاب‌خانه‌های دنیا سرزده و دانش اندوخته‌اید. امبرتو اکو برای نوشتن آونگ فوکو هشت سال زمان صرف کرده و بیش از هزاروپانصد جلد کتاب‌خوانده است که شامل داروسازی، اهرام شناسی، فیزیونومی، فراماسون شناسی، نجوم، تاریخ، عرفان گرال و … می‌باشد. ادعایی که ظاهراً مؤلف کتاب خم نیز بر سال‌های صرف شده (هفت سال) و دامنه‌ی مطالعات و پژوهش‌های تاریخی و استنادات و واکاوی منابع مرتبط ژرف خویش پای فشرده است، این شباهت را شدت می‌دهد. جالب اینکه در رمان آونگ فوکو سه شخص که از کارکنان انتشارات گاراموند، یعنی یک شخصی که جوانی را پشت سر گذاشته و فکر می‌کند تخیلات و توهم‌هایش را ازدست‌داده است. «دیوتاله وی» که شخص رنجوریست و «کازااوبن» که جوانی از بازماندگان آشوب‌های دانشجویی سال‌های ۶۸ در میلان است و فیلسوف منش که تمام دانایی خود را با دستیاری زنان برای طرح و اجرای یک توطئه به کار می‌گیرند.

داستان شرح پرسش‌های بی‌نهایت و هر شناختی برای یافتن علل موجودیت در جهان هستی با درد همراه است.

در داستان کتاب خم نیز درمی‌یابیم، این سه شخصیت (جواد، شامیل و اسماعیل) که به لحاظ تعداد بار دیگر با تعداد سه شخصیت آونگ فوکو همخوانی دارد. در جایگاه راوی هرکدام با ایفای نقشی بر تک افتادگی و انزوای شخصیت اصلی به نحوی اشاره می‌کنند و به آن جهت می‌دهند یا به عبارتی هرکدام بر فقدان پاره‌هایی از ناخودآگاهی را که هنوز احضار نشده‌اند را بر ساختار روانی داستان نشان می‌دهند.

چیزی که به‌راحتی نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد؛ نبوغ و زیرکی مؤلف کتاب خم بوده که توانسته با سنت نوجویی و بیشترین حد زایش هنری، سه نوع روایت ادبی (شخصی، انقلابی، تاریخی) را در ذات رمان با مضحک بودن موقعیت‌های بشری آشکار سازد تا بدین ترتیب سیاه‌چاله‌ای در واقعیت را با شکاف فزاینده‌ی آن به‌رغم پوشانندگی در متن برای مخاطب گشوده نگه دارد. امری که در سترونی واقعیت روانی در زیر سطح قواعد اجتماعی و خانوادگی برای جوان داستان کتاب خم اتفاق افتاده و حفره‌ای را در میانه‌ی نظم نمادین زندگی‌اش با دهن‌کجی بر وی تحمیل کرده است. خصوصاً درنتیجه‌ی تغییرات غیرمنتظره آن‌هم مرگ دختر خردسالش و بعدتر همسرش، بدین قرار امر واقعی بر سطح روابط جای گرفته با اشکال افراط‌آمیز هراس از واقعیت هستی را برای مرد جوان داستان فراخوانده، آری آن چهره‌ی مخوف و ناگفتنی از حیث واقعی شوک‌آور و ترومایی قرن بیستم بوده است که مؤلف این رمان هم بر پدیده‌ی ازخودبیگانگی گریز زده و هم از گرایش کاراکتر اصلی بر انزوا و زیرزمین بودن پرده برداشته، گویی زیرزمین نماد میل بر تنهایی و نگاهی انتقادی بر اجتماع می‌باشد که دیگر هیچ‌گونه توش و توان موجود برای آزادی و اراده در خود نمی‌یابد.

«من به زیرزمین رفتم و به کتاب‌ها پناه می‌بردم، اما دائم در گوشه‌ای از ذهنم این سؤال را می‌کردم که من از کجا و چطور این پناهگاه را کشف کردم حتماً در سایه‌ی همین پناهگاه بود…»

به نظر می‌رسد واقعیت هولناک دیگری در این روند رخدادها نهفته است و بر انفجار ویران‌کننده‌ی ذهنی راوی صحه گذارده؛ اعتراف بر ارتکاب گناه و سرقت و تاوان دادنی دهشتناک هم‌زمان با تأملات سیاسی که همگی این موارد را با حیات روایت پیوند زده است و حتی شاید او را به تفکری واداشته که زندگی یعنی صرفاً همان یک هستی زیست‌شناختی نیست بلکه وجودی نمادین است، یعنی روایتی که تقدیرش این است که در قلمرو سیاست مشارکت ورزد؛ بنابراین درمی‌یابیم؛ درک مفهوم وی یعنی شخصیت اصلی داستان که نامش فاش نشده، از زندگی سنتزی است میان تجربه‌ی فردی که در پرتو آخرین اشتراک‌گذاری‌ها و فردیت نمایان می‌گردد. هویتی که در بحران است و آسیب می‌بیند، از هم می‌گسلد و به شکل خاصی از هنر معاصر در این رمان کل این تکاپو را به تصویر می‌کشد آن‌هم با جهت‌گیری‌های خاص رؤیا که فقدان مرزها و ویرانگری را دراماتیزه می‌کند.

انجامِ سرانجام

«خطر برای من احضار شده بود. آرزویم آن را احضار کرده بود. چون دلم نمی‌خواست با آرزویم آرزوی کسی را نابود کنم … کار وقتی خراب می‌شد که آرزوها خواسته یا ناخواسته به مرزهای هم تجاوز می‌کردند؛ اما واقعاً زیاده‌خواه می‌شدند»

در این کاربرد روان‌کاوانه‌ی ادبی، متن چه می‌کند؟ آیا چیزی چون سیاست متن وجود دارد؟ و اگر دارد، چگونه چیزی است این سیاست متن؟ بیایید چنین سیاستی را این‌گونه تعریف نماییم؛ اینکه یک متن که احتمالاً در اغلب موارد، یک کتاب است چگونه خوانده می‌شود و از رهگذر این خوانده شدن چه نیروهایی آزاد می‌کند و به کدام نیروی «بیرون» می‌پیوندد و به محرک چه اعمال و کردارهایی بدل می‌شود، همان سیاست متن است. بی‌گمان سرانجام تکینه‌ی متن به چگونگی ترکیب تاریخی نیروهای درون و بیرون آن وابسته است و این امری سراپا حادث و تصادفی است.

کتاب خم نیز به سودای تجهیز ما به ابزارهای مفهومی کارآمد مبدل گشته و نیروی تکان‌دهنده‌ای را بر خواننده وارد آورده تا احتمالاً ما را به چیزی متفاوت از آنچه بوده‌ایم بدل سازد.

به‌عنوان‌مثال در این جملات از رمان ورای نشانه‌شناسی‌های تعبیه‌شده و گزینش چنین اسمی به چه تداوم و توالی تکراری از حقیقت تاریخ می‌رسیم!

«گفت، من کار بودم آقا، یعنی هستم. بعد از سال ۲۵، سه بار کتک خوردم: سال ۳۲، سال ۴۲، سال ۵۲٫ اولی‌اش وقتی بود که گلسرخی سه‌ساله بود و من تو آبادان بودم. تو دومی‌اش گلسرخی ده‌ساله بود. تو سومی‌اش گلسرخی بیست‌ساله بود، تو چهارمی‌اش گلسرخی سی‌ساله بود. گلسرخی را همان ماهی که به دنیا آمده بود کشتند گفتند بیا این هم تولدت»

بی‌گمان اثرگذاری متن از لذت آفرینی و تکان دهندگی آن آغاز می‌شود اما انگیزه‌ی انتشار «مواجهات» آن است که این کتاب خم به‌واسطه‌ی گره خوردن به دغدغه‌ها و مسائلی که با آن‌ها درگیریم به چیزی بیش از لذت متن بدل شده و این ممکن نمی‌شد مگر آنکه نیروی متن، ما را حرکت می‌داد و با سوژه‌های درگیر با امر واقع تبدیل می‌ساخت.

و این یعنی تجربه‌ی خواندن داستان به‌مثابه‌ی مواجهه‌ی بر آشوبنده‌ای عمل می‌کند که می‌تواند آنچه را پیش‌تر ناگفتی و نادیدنی بود دیدنی و گفتنی سازد و از خلال آفرینش امیال و علائقی که به ابژه‌های خود می‌چسبند و یا چنین ابژه‌هایی را خود به وجود می‌آوردند، ژست‌هایمان را تغییر دهد و بر روی تصمیم‌هایمان اثر بگذارد و در یک‌کلام، زیست‌مان را دگرگون سازد. البته بالقوگی ناب متن هیچ‌گاه نمی‌گذارد از حیث آینده‌ی آن مطمئن باشیم. هیچ‌یک از ما نمی‌دانیم این متن‌ها از کجا سردر می‌آوردند، نمی‌دانیم اصلاً اثری برجا می‌گذارند و نیرویی آزاد می‌کنند و به مسائل انضمامی‌مان گره می‌خوردند و یا آن را تولید می‌کنند! اتفاقاً همین بالقوگی است که امید پس پشت این متن‌ها را زنده نگاه می‌دارد و درست به‌مانند همین کتاب خم به دلیل تصدیق ضرورت تکرار و تداوم همان انگیزه و امید با وصل شدن به وضعیت تاریخی ما به وساطت سوژه‌هایی که نیروی متن را تکانه‌ی کتاب بر آنها اثر کرده، به تفکر واداشته و به عمل برانگیخته است.

یا به‌عبارتی‌دیگر، مؤلف این رمان در بارزترین وجه تمایز در عرصه‌های گوناگون روایت توانسته افق‌های جدیدی را بگشاید و تکانه‌های آشوبناکش را در این عرصه تکثیر کند؛ اما این تنها یک‌سویه‌ی ماجراست، سویه‌ی دیگر، یکسره معطوف بر واقعیت ساده‌ی خواندن آرمانی به جدیت و پیگیری خود خواننده در زنده کردن نیم مردگی متن‌ها وابسته است.

معرفی کتاب شعر:

«باد از سگ سردتر است، من از تنهایی»

«باد از سگ سردتر است، من از تنهایی» عنوان تازه‌ترین کتاب شعر شعیب میرزایی است که در پاییز ۱۴۰۲ در شهر سلیمانیه چاپ و منتشر شد. به گفته‌ی شعیب میرزایی؛ این کتاب حاوی شعر بلندی است که در گرگ‌ومیش صبح دمی، در خرداد ۱۴۰۱ نوشتن آن شروع شد و سال ۱۴۰۲ به پایان رسید. این کتاب هم به روال گذشته به دلیل عدم دریافت مجوز چاپ در ایران، از طرف انتشارات «خانه رونان» و «رهند» در سلیمانیه چاپ و منتشرشده و تاکنون اجازه‌ی توزیع در ایران را نیز دریافت نکرده است.

در زیر ترجمه مقدمه کتاب را می‌خوانید:

این کتاب بی‌مقدمه شروع می‌شود. در این کتاب هرکس که به عربی سخن می‌گوید یا خداست یا محمود درویش و یا خدای محمود درویش. هرکسی هم به فارسی صحبت می‌کند مهم نیست کی به کیه، لال که زبان فاجعه باشد، مجبوری به زبان سرخپوستی هم پناه ببری، کی به کیه!

کسی که فکر می‌کند شعر ارزش آن را ندارد که با آن دل کسی را رنجاند واضح است نمی‌داند رنج چیست، پس بهتر آنکه یا خاموشی گزیند یا برنجد، چشمش کور و دندش نرم، کی به کیه!

در این شعر ازآنجایی‌که گم‌شده، «اکبر منصوری» با یک بسته سیگار بهمن و یک جفت دمپایی پاره مفقود شد، کلمه رنگ و رنگ پریودی با ممنوعیت نوشته‌شده. هرکسی که فکر می‌کند شعر نوشتن بازی است و با تقلید و برساخت سازی می‌شود شاعر شد، معلوم است با «ژرژ باتای» سر تو کون آفتاب نکرده. کی به کیه!

این کتاب بی‌مقدمه شروع می‌شود و مهم نیست کسی زیبایی‌شناسی من را فهم کند، مهم آن است بفهمد:

باد از سگ سردتر است، من تز تنهایی

شعیب میرزایی

گرگ و میش صبح دم ۱۴۰۱-۱۴۰۲