شعری از غلام رضا نصرالهی

شعری از غلام رضا نصرالهی

دیوارهای سرشکسته

 

 

 

دیوارهای  سرشکسته  از کوچه ی معشوقه ی ما با شوق

پیاده روی در خواب  تو

با شهزاده ی سوار بر سمند  سفید    

در بغل آینه ای که دور می شدی

و دست کوتاه ما از کوچه ی بخیل

 خودروها  سبقت می گیرند  از چند اسب بخار

تصادفی بود که گذشت از چشم هایت

بارقه ای که از  قندیلی سرد

از یک طرفه ای که ما را گم کرد  از عصرهای جمعه

به خیر گذشت از زنده ام و هنوز

بازنده ی هرچه و  باز  قمار دیگر