مرموزات شب شرقی در فارنهایت ۴۵۱( نگاهی به مجموعه شعر«در وضعیت کوانتوم » سروده‌ی بهزاد خواجات) / افسانه نجومی

مرموزات شب شرقی در فارنهایت ۴۵۱
مکث و مروری بر مجموعه شعر«در وضعیت کوانتوم » سروده‌ی بهزاد خواجات،۱۳۹۴

Behzad Khajat-Quantum-C

دهه‌ی هفتاد با طرح مباحث پسامدرنیستی درحوزه‌‌ی شعر به نقطه‌ی عطفی در ادب فارسی بدل شد. مباحثی چون: مرگ‌مولف، بازی‌های‎زبانی، شالوده‌شکنی، تاویل‌متن، نسبی‌گرایی، برهم‌ زدن ساخت‌روایت‌خطی، چندصدایی، شالوده شکنی، تاویل پارانویایی، عدم قطعیت معنا و …..که با تلفیق شدن به مولفه‌ها و اختصاصات زبانی – اندیشگی و بهره‌گرفتن از ظرفیت‌های بیانی شعرفارسی، اجراهای تازه‌ی زبانی و ساختاری متمایزی در عرصه‌های سرایش آفرید. دگردیسی درجهان‌نگری و نگرش‌های زیبایی شناسانه‌ی شاعران جوان در طول آن دهه برآیند همان مباحث تلقی می‌شود. بهزاد خواجات از “چند پرنده مانده به مرگ؟ ۱۳۷۸″ تا…..” در وضعیت کوانتوم ۱۳۹۴″ با گسست و فاصله‌گیری‌های زیبایی‌شناختی از قواعد شعر هر دهه با درک و دریافت فردی و شخصی، رویکردهای نگرشی و نگارشی خاص خود را در هر دفترشعرش به نمود گرفت و همین امر سبب شد تا شعرمعاصرفارسی از وی به عنوان یکی از چهره‌های جهت دهنده و تاثیرگذار یادکند و در حافظه‌ی ادبیات این مرزو بوم جایگاه خاص خود را بیابد. نگاهی به هر یک از مجموعه‌های شعرشاعر می‌تواند ما را با مختصات ذهنی – زبانی آثارش بیشتر آشنا کند. اگرچه بیشترین مولفه‌ای که می‌توان در شعرخواجات یافت، برجسته‌نمایی تناقضی است که در برخورد با جهان هستی یافته است. تا آن جا که می‌توان او را به عنوان شاعر تناقض‌ها نامید، تناقض‌ها و تضادهایی که در زندگی و تجارب زیستی هریک از ما نمودی عینی را به رخ می‌کشد و شاعر با درک همان تناقض‌هاست که به تماشای زندگی می‌رود. با این حال آن چه که در شعر خواجات قابل ملاحظه و بررسی است، ترسیم شمایی کلی از تفکری نقدگراست که با گره خوردن به طنزی عصیانی فضای بصری شعرها را پدیدار می‌نماید. گویی نگرش متنقدانه‌ که در ته رنگ تفکرات فلسفی و جامعه گرای شاعر نشست کرده است، سبب می‌شود تا همه چیز با سایه روشنی از خردورزی و حکمتی که منبعث از تجارب زیستی آدمی‌است، سنجیده شود. سنجشی خردورز و در عین حال عقل‌ستیز که با بهره‌گرفتن از عناصر ناهمسان و ناسازه وترکیب آن‌ها با تجارب شعر مدرن فارسی، تضادی دراماتیک را به تصاویر شعرش منتقل می‌نماید. تضادی که در سایه سار همان تناقض چیره بر نگرش‌های شاعرانه‌‌ بار معناهای متنی را به دوش می‌کشد و با تهاجمی چند جانبه به واژه‌ها و آفرینش تصاویر نامتقارن متنی، به نمود یاس، پریشانی‌ و سرگشتگی مکرر زندگی می‌پردازد و با انگشت نهادن بر یک یک آن‌ها، موقعیت تراژِیک بشرمعاصر و جایگاه او در مکان زیستی‌اش را به تماشا می‌گیرد.
و نشسته ام من که کوک دهم به سنتور
طی الارض نگاه تو، آیا
جاذبه‌ی زمین را، وتو خواهد کرد
دوباره، در نصف النهار زنبق ؟
ص ۴۵
زبان خواجات اما زبانی طنز محور است. طنزی که بیشترین ظرافت‌ها و ظرفیت‎های بالقوه‌ی زبانی را به یاری می‌گیرد تا با تمام توان به نمایی تمام قد از موقعیت آدمی در جهان پیرامون بدل شود. اگرچه همین زبان در اجراهای تازه‌ی خود،گاه بیانی شوخیانه می‌یابد و گاه با رویکردی بدبینانه، عبوس و جدی به چرخه‌ای مدور برای بازنمایی اضطراب‌های بشر در جهان معاصر بدل می‌شود. با این همه زبان طنزگرای خواجات با تلفیق شدن به گروتسکی متناقض‌نما پس از گذشتن از فیلترهای چند وجهی خردورزانه‌ی تفکر شاعر همچنان که وقایع را می‌کاود، به مطایبه و گروتسک میل می‌کند تا صریح‌تر لحن و بیان خاص شاعرانه را در هر گزاره به تصویر بگیرد، نمودی از درد و رنج آدمی که در پس زمینه‌ی گزاره‌ها به تکرار منتشر است و شاعر در هر بازه‌‌ی تصویری می‌کوشد تا با همراهی شگردهای زبانی و برش‌های روایی آن را در فضای عینی – ذهنی تصاویر روشن و شفاف نوشتار به نمود گیرد.
از دور دست به خودم می‌نگرم
و تبت، لخت به صحنه می‌آید
تا با خدایانی رآل ، استعاره‌های من را در هم بریزد
این صفر، توتیماری تشنه است در چشمه ساران ستاره
خود فاشی چشمانی سرخ
که با فضیل بن عیاض بر برگه‌های سفید می‌غلتد
و می‌گوید: بخوانیدم!
ص ۱۲۳
اما آن چه که در این مجموعه شعر مهم می‌نماید توجه شاعر به بهره گرفتن از پتانسیل و ظرفیت متکثر اما لغزان بینامتنیتی است که با ترکیب شدن به بیان طنزگرای نوشتار نمایی سیال از گروتسکی متناقض‌نما را با تک تک گزاره‌های شعر به گونه‌ایی عجین می‌نماید تا مخاطب همزمان با میل به بازخوانی دوباره‌ی متون، خواسته و ناخواسته رو در روی افقی تازه از همان متون قرار می‌گیرد. خوانشی که اگرچه متفاوت اما محصول تفکر و خیال مخاطب است و در مجرای عواطف و احساسات او به تداعی‌های آشکار و پنهان درون نوشتار گره می‌خورد.
حافظا!
در لب کارون و
در مسجد مفتاحیان فروغ و
در کافه‌ی سرکیس
اسب شعله وری که از تو در آمد و
دیدی که می‌رمد، دیدم که می‌رمد …..
اما جهان
در یک دقیقه قبل از آفرینش اسب بود
ص۷۱
گویی شاعر با بهره بردن از توان اساطیر و کاربرد حکایت تاریخی از سویی و بازنویسی عبارات منثور در تلفیق با شعر خود از سوی دیگر به نحوی در پاره‌ای از مونولوگ‌ها زمینه‌ی مکالمه‌ی تمامی متون – چه نظم و چه نثر – را به گونه‌ایی فراهم آورده است تا مخاطب با درک همزمان پاره‌های متنی، به خوانش در زمانی متن‌ها نیز بپردازد. خصیصه‌ایی که اگرچه در شعر امروز فارسی مسبوق به سابقه است و سویه‌هایی از چنین نگارشی را در شعرهای افشانشی باباچاهی نیز پیش‌تر خوانده‌ایم، اما از آن‌جا که همپوشانی تصاویر با لحن خاص و یکنواخت شاعرانه به نحوی خودجوش و عاطفی در متن اتفاق می‌افتد آن گونه که مخاطب به آسانی در مجرای نگارش خاص خواجات قرار می‌گیرد، حائز اهمیتند. ضمن آن که مخاطب در هنگام خوانش شعرها با اجراهای زبانی تازه شاعر نیز رودر رو می‌شود و بینامتن‌هایی را می‌یابد که با میل به ادغام شدن همزمانی متون، بر مبنای سیالیت و موقعیت ناپایدار گزاره‌ها در جهان شعر، زوایای تازه‌ایی از نگرش به وقایع جهان پیرامون را به رخ می‌کشند. اتفاقی که در سایه‌ی همزمانی توجه شاعر به کاربرد اجزاء ناهماهنگ و پیش‌بینی‌ناپذیر و تلفیق آن‌ها با جهان‌نگری‌های سیال شاعرانه، بوجود می‌آید تا “در وضعیت کوانتوم” را با توجه به امکانات زبانی و ساختاری ویژه‌اش، محصول نگاه منحصر به فرد خواجات به وقایع جهان پیرامون نشان ‌دهد.
نفس کشیدن در جاده‌ی ابریشم
با چند دهان و یک شش
فرهنگ اساطیر ، صفحه‌ی ۵۴۸
ذیل عنوان ضحاک،
“اهریمن وی را با سه دهان و سه سر و شش چشم
برای تباهی جهان ماده آفرید…..” (دکتر یا حقی)
ص۴۸
زبان شیزوفرنیک نوشتار اما با برجسته‌نمایی زبان از طریق جابه جایی سریع صحنه‌ها، تخریب روایت‌های خطی، تغییر لحن شعر وکاربرد توامان چندگویه‌ی زبانی ( معیار، عامیانه، محلی و … ) برای گریز از یکنواختی لحن و دست‌یابی به شعری چند صدایی می‌کوشد تا هرچه صریح‌تر وضعیت ناپایدار و ناسازه‌ی زندگی بشر معاصر را به شیوه‌ایی گسسته و نامتعارف به نمود بگیرد. زبانی روان‌پریش که هر بار با تنیده شدن در تکنیک‌های سینمای معاصر صحنه به صحنه پیش می‌رود تا اضطراب آدمی در جهان پیش رویش را به تماشا بگیرد. اگرچه بارها لحن ثابت و یکنواخت شاعر از پس زمینه‌ی متن به بیرون پرتاب می‌شود و اجازه نمی‌دهد تمهیدات شاعرانه در این میان جریان دیگر بیابند.
لال از دنیا بری، هی ….غلومو!
افتو قد کشید و بیداروم نکردی
کرخه از مو دو ساعت جلوتره
لنگر رو ورکش نه، غربتی!
و دو ساعت جلوتر
مردی در آب غوطه می‌خورد
ص ۲۲
همچنین بهره‌گرفتن از شگردهای سینمایی به خواجات کمک می‌کند تا با نگرشی گسترده‌تر به پردازش و ساماندهی وقایع این جهانی در شعرهایش بپردازد. پس گاهی با فلش بک زدن به وقایع گذشته انگشت بر تباهی‌ها و مصائب زندگی روزمره می‌گذارد و گاه با استفاده از ادغام تصاویر و انتقال سریع آن‌ها از طریق پرش از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر، به باز تولید اتفاقات جهان پیرامون در متن می‌پردازد. تمهیداتی که با هدف یادآوری و تذکار به تصاویر شعری بدل می‌شوند تا وقایعی را به یاد مخاطب بیاورد که شاید در آگاه و ناخودآگاه ذهنیت مسخ شده‌اش در زندگی روزمره‌ از یاد برده است و به قول شاعر:
به روز رسانی این شعر
صداهای عجیبی تولید می‌کند در شما
ص ۶۴
و بدین ترتیب هر تصویر در متن به خرده روایتی حباب وار و گذرا بدل می‌شود. که حاصل جمع آن‌ها خرده روایت‌هایی است سیال و ناپایدار که در برش‌ها و پرش‌های کوتاه و بلند به سرعت از جلو چشم مخاطب می‌گذرند تا همچنان که واکنش مخاطب را شکل می‌دهند، عواطف و احساسات او را نیز به سمتی هدایت کنند که شاعر آگاهانه خواسته است، هدایت‌گر آن باشد. اگرچه همین خرده روایت‌ها پس از شکل دادن مفاهیم متناقض اما همبسته‌ی خود در مسیرهای طولی و عرضی‌ نوشتار تنها به تلنگری بدل می‌شوند برای تکان دادن ذهن مخاطب.
و باد که می‌وزید فرمان پدر بود
که با چند سوار هخامنشی
گذرگاه تاریخ را تنگ کرده بود
پس نگویید که چکش‌ها
چه ربطی داشته، چه ربطی دارند
به سنگینی فکرهای ما، نگویید!
ص ۸۴
همچنین برش‌های متقاطع که در نمودی عینی بار تصاویر عینی – ذهنی نوشتار را به دوش می‌کشند تا در فضای بصری شعرها در هربار بازتولید مکرر معناهای معلق، ضمن برجسته‌نمایی زبان، به یاری پرش‌ها و برش‌های متقارن و در عین حال متضاد، به تخریب معناهای متن اولیه‌ی بیانجامند و بدین ترتیب گزار‌ه‌ها با درهم ریختن معناهای محتملی که مخاطب در همان خوانش اولیه ممکن است به آن‌ها دست بیابد، فضایی ناهمسان می‌یابند تا نه تنها هیچ روایتی در محور عمودی شعرها اتفاق نیفتد، که خرده روایت‌ها نیز در طول شعر با دور شدن از وجه رسانه‌ای زبان از بیانی قطعی و حتمی خلع شوند.
من در خودم نسلی می‌پزم
که خیال دارد به جاده بریزد، شرقی شرقی
تناسخ ابر در پیاله‌ی خیام
و پیاله‌ی شمس در وضعیت کوانتوم)
در بند دوم، یک باغ
سبزش را داده و طلا گرفته است
ص ۳۵
از زاویه‌ی دیگر ترکیب‌سازی و نحوه‌ی چینش آن‌ها در مسیر تصاویر، اگرچه خلاف آمد ذهنیت مدرن شاعرند و لاجرم نتوانسته‌اند موقعیت تازه‌‌تری متفاوت از کارکردهای پیشین خود در شعرها بوجود آورند، اما به نظر می‌رسد از آن جا که در مسیرگستره‌ی معناها و بازنمایی برش‌های تصویری، روال منطقی نوشتار را طراحی می‌کنند به مثابه تمهیدی توجیه‌پذیر می‌توان از آن‌ها یاد نمود. ترکیب‌هایی چون:گرسنگان رنگ، پیراهن جگری، ابرهای مونث، بنادر مغموم، مینیاتور وحشت، غربت آویشن، مومیایی شوخ، تناسخ ابر، روده‌های رنگی، فرشتگان معرق، نرگسان ماه و……
و بدین سان در بنادر مغموم
تمام غذاها تند تند شد؛
خودسوزی و زار گرفتن بر خاک نفتی میهن،
جزیره‌ی من!
ناگهان یک تن خاکی
در شورابه‌های تلاطم ارواح؛
ص ۲۳
خواجات اما گاه در مواجهه با اتفاقات با مثبت اندیشی خاص خود سراغ وقایع می‌رود. وجود چنین نگرشی اما گاه سبب می‌شود تا شاعر تلخ و گزنده به وقایع این جهانی نگاه نکند. گویی صدایی که در درون او می‌چرخد، با تکه‌ای ابر در دست روبه رویش ایستاده است. نه می‌گذارد شاعر بخوابد و نه به او اجازه می‌دهد تا با نی‌لبک‌اش شعر خیام را ننوازد. صدایی مدورکه حتا اختیار مردن را از شاعر سلب کرده است. با این همه، بازنمایی وقایع در شعر خواجات حضوری از سر تعمد و آگاهی دارد. تا آن ‌جا که گویی همه چیز در ذهنیت هوشمند و هوشیار شاعرانه است که در متن اتفاق می‌افتد. گزاره‌هایی که آگاهانه در نوشتار به بازسازی وقایعی می‌پردازند که در ذهنیت نوستالژیک شاعر بارها پس از پردازش، ساماندهی شده‌اند.
صدای فکر کردن‌ام را می‌شنوم
غژغژ چرخنده، در کاسه‌ای چرخنده
از پشت نخل که نگاه می‌کنی من این جایم
ص ۹
با این حال شاعر با نگرشی منتقد به مصائب جهان پیرامون هربار با درنگ و تامل بر همان وقایع افقی از مفاهیم تازه را با مخاطب در میان می‌نهد و می‌کوشد تا با پرسش‌های پیاپی ذهن مخاطب را به چالش بگیرد. موقعیتی که با توجه به آن “در وضعیت کوانتوم” را به نمایی کلی از سرنوشت انسان مدرن بدل نموده است. انسان مدرن که در چنبره‌ی تضادها و تناقض‌های این جهانی گرفتار است. و شاعر با درک همین موقعیت تراژِیک و بحرانی آدمی است که می‌کوشد تا هر بار در برخورد با پریشانی و سنگینی درد و رنج مصائب این جهانی تنها با انبوه پرسش‌هایی که ذهن‌اش را مشغول می‌نماید، دلخوش کند.
مگر تا کی می‌توان منتظر بود؟
ص۱۰
چکنم با این گاف‌های شما؟
با این گنجشک‌های جدی، مارهای شوخی؟
ص۱۲
چه دیدم که خضر ندیده باشد؟
ص۱۸
و چگونه این همه انفجار، بی‌خوابت نکرده؟
ص ۴۰
و پرسش‌های فراوان دیگر که در متن آمده‌اند و شاعر و مخاطب هر دو می‌دانند که هرگز نمی‌توانند برای آن همه پرسش، پاسخی درخور فهم بیابند.
راه حل این بود که درست در حوض خانه‌ی ما
گانشایی ظهور می‌کرد
و هندوستانی راه می‌انداخت
تا گاندی بیاید و با مهربانی
تناسخ فیل‌ها را به میدانی بزرگ بدل کند
برای چرخیدن مردم دور خودشان
ص ۸۰
نگاه خواجات اما به زن و موقعیت او در جهان پیرامون، نگاهی منتقدانه است. زنانی که آداب خودشان را دارند، رانندگی نمی‌دانند، بدون هیچ دلیلی می‌خندند و حتا تحصیل کرده‌ترین‌شان تنها به فال قهوه گرفتن دلخوش‌اند و در سلوکی مونث تنها به فکر بوتاکس؟!……؟!……چراکه آداب خودشان را دارند؟!…… اما آیا واقعا تمامی زنان جامعه‌ی ما این چنین‌اند؟! با این همه به نظر می‌آید تفکر خواجات درباره‌ی زنان و نقش آنان در جامعه تابعی است از تحلیل‌هایی که پیرامون وضعیت زنان، نقش و جایگاه آنان در ادب فارسی در طول تاریخ نگاشته شده است.
زن‌ها همیشه آداب خودشان را دارند
پریانی دریایی در سولفوریک و
تلواسه‌های اسکارلت…
زن‌ها همیشه تحت فشارند………..
زن‌ها همیشه ستم خوارند
ص۶۷
ویا…..
آن‌ها همیشه کج کج نگاه می‌کنند
و در سلوکی مونث
در منزل بوتاکس مانده‌اند
و امیدی هم به گشایش نیست
ص ۶۸
در نهایت اما آن‌چه که ” در وضعیت کوانتوم” را به دغدغه‌های اجتماعی شاعرانه می‌آمیزد، بازنمایی درد و رنج آدمی، توجه به وضعیت آشفته‌ی بشر معاصر در جهان پیرامون در رویکردی سیاسی – اجتماعی است که با برجسته‎نمایی نگارشی طنز محور، پس از گذر از ذهنیت متناقض‌نمای شاعر شمایی کلی از جهان پیرامون را در برش‌های چند وجهی و نامتقارن به نمود می‌گیرد. ظرفیتی متکثر و سیال که خواجات با درک وسیع خود از زبان در اجراهای متفاوت از آن‌ها بهره می‌گیرد تا مخاطب را هرچه بیشتر با وقایع جهان پیرامون رو در رو نماید.
صندلی را کنار پنجره می‌گذارم اما نمی‌نشینم
این آدابی است که از دکمه، چشم می‌سازد ص ۵۹

افسانه نجومی، اردیبهشت ماه۱۳۹۴