برای منصور خورشیدی/ علی مومنی

برای منصور خورشیدی/ علی مومنی
 
دیشب میان خواب
در ظرف میوه ی یلدا ،کنار انار…
یک میوه ی جدید بود
که صاحب خانه انگار
با برگ توی ظرف چیده بود
با برگ ،نه
با درخت…
از آن درخت های خانه ی منصور جعفری خورشیدی
که هر سال یک میوه ی جدید می داد
یک سال “پروانه های پراکنده”
یک سال “آبی ناگهان”
حالا میان خواب
تنها نشسته ام 
با ظرف های پر ازمیوه ی درخت های خانه ی منصور…
با برگ هایی که صاحب خانه هنوزنمی داند
امسال نام آن میوه ی جدید چیست.
 
 

این شماره قرار ما با منصور بود؛ نیامد.

این شماره قرار ما با منصور بود؛ نیامد.

 

منصور خورشیدی جایی نرفته بود؛ مانده بود اینجا میان صفحات حجم. باید ورقش می زدی تا می دیدی سطرها چطور از پاریس تا اشرف(بهشهر) جا خوش کرده اند.  ورق زدن منصور با سرعت ممکن نبود. باید می ماندی و آرام لابه لای کلماتش تمامیت شهودش را می جستی. وررق زدن منصور ساده نبود….بیماری خیلی زود با او اخت شد. آنقدر که هر چه کردم برنامه را طوری بچینیم روزی، ساعتی یا دقیقه ای میزبانش باشم؛ نشد. ندیدنش در آن روزها با من مانده است و به گمانم خواهد ماند.

تمام تلاشم این بود که ویژه نامه را به زمان حیاتش برسانم. خیلی از مطالب به این گمان جمع شد که برایش آرزوی سلامتی در پی داشته باشد. در پی نداشت. میان کار پیش از جمع شدن کار رفته بود. ولی به هر روی منصور میان شعرهایش زنده است. اگرآنانکه نوشته اند، هنوز زنده باشند.

 

احمد بیرانوند

مدیر سایت آوانگاردها

خوانش شعری از منصور خورشیدی/ فرزاد میراحمدی

خوانش شعری از منصور خورشیدی/ فرزاد میراحمدی

 

«از روایت بال­ های پرنده

آرایش ناهموار در هوا

روی بریدگی بازو

خلاصه می ­شود

وسط بسیار سیاره ­ها

که پرت افتاده ­اند

آن گوشۀ جهان

آن­گاه هجوم هواها

از ظلمت همیشه

کنار صورت درهم

ورق می­ خورد

وقتی طول سکوت

از صدا پر می­ شود»

 

۱ – «از روایت بال ­های پرنده»: کسی که شاید مولف، اول شخص و سوم شخص غایبی که جایش را با اول شخص راوی در سیالیتی نرم جابه­ جا می­ کند و این­ گونه روایت می ­کند. روایتی نه از جنس روایت معمول. «تو»ی مخاطب ملموس وجود ندارد تا برایش بازگو کند، گزارۀ محض هم نیست. تعلیق مابین روایتی مفروض از ذهنیتی معتاد به راوی «من» در شعر در کنار آن «من» بی مخاطب «تو»ی معمول.

از این­جا مدتی است شعر شروع شده. صغری کبری به چیدمان نیامده تا عین محض روایت غالب باشد برای مخاطب تا به حوزۀ محصول درآید. شعر محصول، شعری که مخاطب کاملن ساده به نیت مولف دست می­ یابد و عملاً مصرف­ کنندۀ محصولی است که مولف با تمام‌ کمیت وکیفیت فرم‌ و معنا ارائه می­ دهد. این شعر یک طرف مولف آگاهی است که می­ خواهد ذهنیت غالب خود را به مخاطب منتقل نماید و هیچ­ گونه فضای تاویل و چندصدایی را فراهم نمی­ سازد: «غالب شعر رئالیسم اجتماعی». شعر فرایند، شعری است که مخاطب در پازلی از معنا و فرم به کولاژ یا بازسازی از منظر خویش که شاید کاملاً برخلاف نیت مولف باشد دست یابد. این­جاست که مخاطب فعال، درگیر و دچار چالش می­ گردد. چه از لحاظ چیدمان پازل در گستره­ی نوع برداشت از   هم­ نشینی و جانشینی معنا در قواره­ی ترکیب و بند، چه در حوزه­ی فرم، این شعر، شعر فرایند است. بال­ های پرنده ملموس است و اتفاق خاصی در گسترش تخیل با بهره­ گیری از بازی و آرایه نیفتاده اما روایت بال پرنده با مضاف «از» که پیشتر گفتم دال مدلول را به تاویل تخیل وامی ­دارد.

۲ – «آرایش ناهموار هوا»: آرایش از جنس هوا نیست. تنافر واژگان، تنافر حس­ها نوعی آشنا کردنِ ناآشناها را به حوزه­ی مدلول­ های لیز و پولیفونی نه از منظر معنا، از منظر خیال و اتساع ذهن گسترش می­ دهد. واج «ه» در هموار و هوا واج­آرایی زیبایی است اما تناقض در کنار تنافر زیباترش می­ کند. هوای هموار مابه­ ازا ندارد. آرایش هوای هموار نوعی راست ­آزمایی خیال است در شرط خیال و با بند اول که پرنده و بال است، منطق معنایی را ادامه می­ دهد.

۳ –«روی بریدگی بازو»: این بند به ظاهر ساده و به­ سامان از منظر واژگان است. اما ازدحام شعر در این­جا آغاز می ­شود. پرنده­­ای که بال ندارد بازو دارد یا مولفی که پیشتر گفتیم در خیال پرواز زخمی گشته از باز که هواست و آسمان و رهایی.

۴ – «خلاصه می­ شود، وسط بسیار سیاره­ها»: این خود واگشتگی حیران این پرواز دو حوزه خوانش را می ­طلبد. آویختگی و  حیرانی در این نابسامان زیست بوم انسان، و به تعبیر دیگرگونه «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک» این دال ترکیب­های حادث، مدلول­ های فراوانی را به ایجاد حوزه­ی تداعی آزاد معانی می­ آورند. البته کار من لایه ­برداری در راستای نیت مولف نیست. راه­ های خواندن متن ملاک خوانشم است.

۵ –«که پرت افتاده ­اند، آن گوشه جهان»: دوباره نقش «آن» مضاف ظاهر می­شود ولی نوع نشانه در راستای برجسته ­سازی زیبایی­های فر­م و معنا آشکارتر  می­ گردد این از پنجم همسایۀ از اول است از نوع شعر.

۶ –«آنگاه هجوم هواها»: هجوم هوا که باد است و باد افزار می­ خواهد پرنده را بال شکسته کرده. در نگاه معمول اما بادی که در حوادث زندگی به من اهل پرواز هجوم می ­آورد، درد سهمگینی است. بماند بازی واج «ه».

۷ –«از ظلمت همیشه»: ظلمت همیشگی صفت و موصوفی است کامل. ظلمت همیشه رفتار غریب است با واژگان که می ­شود ترکیب شعری. نبود «گی» کلی اتفاق را ساخته است که در زبان غلت خورده مثلاً آسمان آبی بشود آسمان آب. این­جا تنها دوز بازی گرامی کرده­ایم و رفتار غریب­مان از نوع شعر نیست اما ظلمت همیشه می­شود ظلمت. همیشه یا ظلمت همیشه وارد گستره­ی اضافات شدن در عین صفت بودن، که با هجوم هوا که به نمادهای مکرر دچار شده و استعارات از نوع دیگری است. این­­جا نماد جای خودش را در زبان با پهلو گرفتن در چند معنایی یافته است.

۸ – «کنار صورت درهم‌، ورق می­ خورد»: اگر بیاییم صورت را مجازاً صورت آدمی و صورت آسمان ببینیم و ورق خوردن را به نگاه راوی بُعددار ببینیم، اشکال نامنظم ارتباط برجسته می ­شود. چه چیزی ورق می­ خورد. بخت­ های برگشته و بال­های زخمی و…

۹ –  «وقتی طول سکوت، از صدا پر می­ شود»: این پاردوکسیکال استاتیک، عین دینامیک بودن شعر است. تضادی در جیب تنافر در کنار بار زیبایی­شناسانه ریخت واژگان. به­ اضافه معنایی که کانون شعر را در تراکم به پراکندگی هر بند می­ رساند.