فتوشعر شماره چهار (نور فهمیده)

شعر و متن: احمد بیرانوند

عکس: مریم احسانی

این بار با مریم احسانی بر سر بحث نور مجادله داشتیم که عکسش را گذاشت وسط و من   دیدم باید از نور بگویم که با هم می خوانیم:

«نور فهمیده»

نمی دانم برای یک عکاس نور از چه اهمیتی برخوردار است. یعنی می دانم اما نمی توانم پشت دوربین تمام عکاسان دنیا بروم و ببینم نور را چگونه می بینند… ببینم از نور چه  می خواهند یا چه چه چیزی نمی خواهند.

گاهی برای یک عکاس، نور روز کافیست، گاهی منابع نور دیگری نیاز است، گاهی ماهیت سوژه تمام کارکرد و ارزش نور را رقم می زند.

در عکس مورد نظر من، این نور است که عکس را با خود می برد. یعنی می گوید:

من چیزی ورای عکسم، چیزی ورای شعر. نوری که قاب عکس را برنمی تابد و به دنبال حیات مستقل است و تو تلاش می کنی سوژه ات را به نور سنجاق کنی و بگویی شیء مرده، در کنار نور زنده می شود. شبیه الله النور و السموات و العرض. انگار که جهان را برای اهل نظر، با فتوشاپ نور اضافه پاشیده باشند.

نور بافت نیست. رنگ هم نیست. تاکید است. یعنی این جا، جایی است که من اندیشیده ام. یا به عبارتی بیشتر اندیشیده ام. یا باز به عبارتی  دیگر، جایی که من اندیشه ام قد نمی دهد.

 وقتی نور زیاد می شود یعنی عکاس نمی فهمد.

یعنی چیزی در آن جا بوده که او و دوربین کم آورده اند.

اما وقتی نور کم است یعنی عکاس می فهمد و مخاطب است که نمی فهمد.

نور مرز فهم عکاس است از نافهمی بیینده.

نور چیزی است که دوربین دریافته است و بین فهم عکاس و مخاطب در آمد و شد است…

این ها را  فقط سربسته گفتم تا بدانی نور برای فتوشعر حکایتی متفاوت در پیش دارد که باز هم خواهم گفت …

…ادامه دارد

 فتو شعر شماره چهار:

عنوان:

                 مرخصی پوست

 

متن:

 

پوستش را که می اندازد

                      مادر

                         رِحَمش را آویزان می کند.

و می گوید:

وقت استراحت تن کجاست؟

آیا حوض

 دریا می شود

               که تمام شوم؟

حاشیه:

زنی که پشت پرده است، شکل فراموشیست.

و تمرین می کند که شکلش فراموش شود.

عنوان عکس از نگاه عکاس:

                                        توی موج تن

 

فتو شعر شماره ۸ (گوشه ی دنج زن)

فتو شعر شماربی نامه ۸  (گوشه ی دنج زن)

 

شعر ومتن: احمد بیرانوند

 

عکاس: مریم احسانی

———————

به مریم گفتم: « زن ها به چه فکر می کنند؟ خلوت زن، کجای زن است؟

گوشه ی دنج زن کجاست؟

مردها وقتی به زاویه می روند، چله می نشینند. پیر می شوند. زن های تو میان زاویه چه می کنند؟»

مریم صدای مرا نشنید. فقط به لباس گل گلی  را آب داد و به باغچه ی تنش گفت: «ابرهای خیال من، همیشه اریبهشت اند.»

 ————————-

عنوان:

«زن توی زاویه»

 

متن:

 

از جهان

همین پنجره را به من بده

و چشم هایی

تا به تماشای خودم بروم.

 

که هر زن

گوشه ی دنجیست

میان دو غزل.

 

حاشیه:

تمام مردهای زمین، توی زاویه ی یک زن جا می شوند. عریان ترین زن ها، هنوز لباسی نازک به تن دارد.

 

 

مرگ ِ صبور (فتو شعر شماره ۷)

فتو شعر شماره ی ۷

(قسمت اول)

نویسنده: احمد بیرانوند

عکاس: مریم احسانی

 

مرگ صبور، مرگی که درنگ می کند!

 

مریم گاهی دوربینش را برمی دارد تا مرگ را پیدا کند. می دانم که میترسد. می خواهد پیش از آن که مرگ بیاید برای یکبار هم که شده صورتش را ببیند. صورت مریم از مرگ؟

به هر روی عکس های زیادی گرفته که من مرگشان را  با شما در میان خواهم گذاشت. مرگ عکس یا شاید عکس مرگ… نمی دانم:

————

 

یک دفعه مرگ

برمن که اوفتاد، دیدم

او خود ، یک دفعه است خودِ دفعه

                                             (هفتاد سنگ قبر/یدالله رویایی)

 

مرگ شباهت اعظمش را از سرعت می گیرد. یعنی چنان آنی می شود که برای دیدنش مجالی نیست.

با این سرعت، کدام عکاس می تواند از مرگ عکس بگیرد؟ با کدام شاتر می توان مرگ را فریز کرد؟ اگر بگیرد چقدر از مرگ را با خود دارد؟

به گمان من، مرگ هیچ گاه اجازه ی دیدنش را نمی دهد. ما فقط می توانیم به مرگ نزدیک شویم و منتظرش باشیم.

 انتظار، شباهتش را از مرگ می گیرد.

با این حساب عکاس فرض می کند مرگ را دیده است. منتظرش می ماند. عکاس منتظر چیزیست که منتظر او نمی ماند و وقتی بیاید همان وقتی است که رفته است. «همان وقت» یعنی دفعه. خود ِ دفعه.

عکاس مقدمات ظهور را فراهم می کند. به فکر چینش است. چینش دکور مرگ در محیط. او امید دارد که اگر دکور را به مرگ شبیه کند، شاید مرگ در دریچه ی لنزش صبوری کند. درنگ کند. و او بتواند در عکس فریزش کند.

مریم نمی داند.

اما من و مرده ها می دانیم که مرگ در میان مرده ها نیست.

مرگ نیاز زنده گان است.

مرده ها سال هاست که از مرگ گذشته اند.

ادامه دارد

 فتو شعر این شماره:

عنوان:

مرگ منتظر

 

متن:

ای مرگ

که در من

 منتظر ِ من نشسته ای

 

وقتی که رسیدی

اندکی صبور باش

                    تا تماشایت کنم.

 

حاشیه:

مرده، تمرین صبوریست.

 

کدام عکس سیاه است کدام سفید ؟ (فتوشعر شماره ۶)

کدام عکس سیاه است کدام سفید ؟

 شعر و متن از: احمد بیرانوند

 عکس از: مریم احسانی

 احمد: خوابت را بگو.

مریم: خواب یک خانه قدیمی دیده ام.

احمد: یادت هست چه اتفاقی افتاد؟

مریم: یادم می آید چه اتفاقی افتاده، اما دقیق نمی دانم کجا بود؟ چه شکلی بود؟

احمد: چیز دیگری هم بود؟

مریم: بله یک تخت بود وسط بیابان.

عکس سیاه وسفید مرا به ناخودگاه می برد. جایی که هم تاریکم هم روشن. مثل خواب مریم. من در خواب جزئیات را به خاطر ندارم اما چیزی از یاد در خاطرم می ماند. مثل یاد حجم اشیاء.

در عکس سیاه و سفید، عکاس فراموش نمی کند بلکه سعی می کند چیزی را بیشتر به یاد بیاورد. مثل مریم که هی می اندیشد: من دیشب خواب کدام خانه را دیده ام؟

مریم هیچ وقت، خود خواب در خاطرش نمی ماند. بلکه روی آن چه می خواهد به یاد داشته باشد، تامل می کند.

مثل عکاس که میان یک سیاهی اصرار دارد چیزی سفید باشد.

عکس سیاه و سفید اصرار به یاد آوردن چیزی است که یادمان نیست.

عکاس می رود میان سیاهی و چنگ می زند به ناخودآگاه.

هر چه دستش آمد سفید می کند.

مثل مریم که چنگ زده به تخت و از بیابان آن را آورده توی حیاط خانه. شاید وقت خواب دیدن از هوای گرم اتاق، هوس حیاط کرده باشد.

عنوان:

خواب متروک

متن:

حرف آجر

توی دهن دیوار ماسید.

من ترک خورده ام در لکنت.

کی مرا ترک کرده ای                     ای خواب نمور

رویای فرسوده.

 

حاشیه:

ذهن یک مرد روی این تخت، خود ارضایی کرده است

و بعد سخت گریسته است.

دیوارهای خانه هنوز نم اشک دارند و بوی منی فضا را پر کرده است.

 

عنوان عکس از نگاه عکاس:

و پرده ای آبستن باد است

نوری که امام، نوری که غایب است(فتوشعر شماره ۵)

 

این بار احمد بیرانوند می خواهد بحث نور را که در فتوشعر قبلی شروع کرده بود ادامه دهد و من به گمانم در این عکس، از آنچه او از نور می خواهد، خبری دارم…

شعر و متن از: احمد بیرانوند

عکس از: مریم احسانی

بله نور صبور است.  من همیشه صبورش را بیشتر دوست داشته ام.

حتمن می پرسی مگر نور درگیر تعجیل می شود؟

بله. مثلن نوری که پشت سر یک قدیس می تابد تا نورانی کند، نور جسوریست که می خواهد عجله کند. مثل همین فتوشعر قبلی، نوری که وجود داشت جسور بود. نوری که قاطعانه روشن می کرد.

اما نوری که من دوست دارم، صبور است. چیزی را روشن نمی کند جز خودش. و از خودش هی پنهان می شود و هی پیدا. نوری است که منتظر خودش است تا بیاید.

عکاس منتظر است.منتظر غیبت نور.

عکاس سوژه را که دید نمی داند آیا آن نوری که او می خواهد بعد از گرفتن، در شی خودش را نشان می دهد یا نه؟

این نور، فاصله ی صبوری عکاس است از شیء، که نیاز به منتظر دارد. نیاز به ظهور.

از این رو عکس را که گرفت نگاه می کند آیا، نورش ظهور کرده؟

آیا انتظارش نتیجه داده؟

در نهایت این نور به عکاس می گوید:

                           من فقط حجم بودن شی را نشان می دهم. روشنش نمی کنم.

                           من فقط دوس دارم روی شی بنشینم.

                        من رسالتی ندارم. همه چیز بسته به شکل دیدن توست که در پس شی منتظر من بمانی  یا نه

عنوان:

        انتظار  فرسوده

 

متن:

در تمام ذهن اتاق

کسی منتظر دیدن است

و از آینه می پرسد:

 کدام خیال

به سمت تو پنجره می شود؟

 

منتظر

در کهنگی انتظار

از خواب

             پرید.

 

حاشیه:

تخت توی آینه، هوس خواب منتظر است

و صندلی خالی، یعنی این که:

در تمام اتاق های  پوسیده ی جهان،

کسی به  دنبال حجم نشستن می گردد.

فتو شعر شماره۳ (سهم عنوان در عکس)

این جلسه احمد بیرانوند به تفاوت مفهوم «عنوان» در شعر خودش و عکس من می پردازد تا بتواند فاصله عنوان آن با عنوان در شعر را دریابد:

عکس از: مریم احسانی

شعر و تشریح از: احمد بیرانوند

 

سهم عنوان در عکس

شعری که عنوان ندارد، چیزی کم ندارد اما می توانست چیزی داشته باشد که حالا ندارد. گرچه بعضی شعرها وقتی عنوان دارند،فقط عنوان دارند؛ شبیه برچسب تا میان بقیه ی اشعار گم نشوند اما از  نگاه من، عنوان، خط اول شعر است که کمی زودتر از شعر شروع شده است. آمده است به استقبال تا به تو سلام کند و بگوید:

 من زود رسیده ام

 اما تو تا پایان خواهی آمد؟

اما برای عکس قضیه فرق می کند. عکسی که نام ندارد یعنی می خواهد فقط عکس بماند اما عکاسی که برای عکسش نام می گذارد یعنی خودش هم آمده است به نمایشگاه و عکس خودش را دیده است و به عکسش گفته است:

ببخشید من قبلن شما را جایی ندیده ام؟

نکند شما… باشید؟

این نقطه چین یعنی عنوان عکس. یعنی جایی از ناخودآگاه متن در تصویر که عکاس اعتراف می کند به آن چه آشناست اما به خاطر نمی اورد.

با این حساب من در اشتراک نام شعر و نام عکس، به دنبال عنوان فتو شعر هستم، که در کارگاه بعدی به این اشتراک خواهم پرداخت.

——————————-اما فتو شعر این جلسه ی کارگاه:

عنوان:

           گوشه

متن:

 

گوشه که

از تنهایی من گذشت

                      تنها شد.

چه کسی جز من

رو بر می گرداند از نور

                            در نیمه ی تاریک؟

حاشیه:

تنهایی من، ناخودآگاه من است که فروید در پس زمینه، شبیه درخت می شود؟

آلت من،

پرسپکتیو حضور تو

عنوان عکس از نگاه عکاس:

                                 خلوت دو گانه

 

فتو شعر شماره ۲

در فتو شعر شماره ی دو، من و احمد بیرانوند به بحث مفهوم «حجم خیال در عکس» می پردازیم تا بتوانیم در این سلسله عکس ها، بعضی نکات موثر دشعر و عکس را پی بگیریم:

متن  تشریح و شعر از : احمد بیرانوند

عکس از : مریم احسانی

حجم یک عکس

حجم یک شعر

یک عکاس پیش از خلق عکس، خودش حجم دارد؛ یعنی نگاهش، جای که می ایستد و جایی که دوربین را نگه می دارد(چه در دست، چه روی سه پایه یا ….) همه و همه فضایی را اشغال می کند. این اشغال فضا یعنی بودن عکاس، که پیش از ظهور عکس، اعلام حضور می کند.

اما شاعر اعلام حضور نمی کند بلکه اگر شعر، درگیر شعریت مطلق باشد تاجای ممکن شاعر ردپایش را پاک می کند تا حجمی را اشغال نکند.

به عبارتی در عکس محض- که بعدها به چگونگی محض بودن آن خواهیم پرداخت- عکاس از بودن در عکس ناگزیر است و حجمی از خودش را پیش از تولید عکس، به صورت ایستا نمایان می کند اما در شعر، شاعر می تواند هرجا خواست دوربین نگاهش را حذف کند…

 

گاه حجم شاعرانه ی یک عکس وقتی اوج می گیرد که عکس از تصویر به تصور تبدیل شود؛ یعنی یک عکاس اجازه بدهد عکسش خواب ببیند.

جالب اینجاست که یک عکس در دوبعد قاب، وقتی بخواهد خواب ببیند باید تلاش کند خودش را از فیزیک به متافیزیک برساند. از این روست که میل دارد از دو بعد به سه بعد پرش داشته باشد. این پرش تبدیل تصویر به تصور است؛ یعنی وقتی یک عکس از جسم خود به ذهنش فرار می کند.

ادامه دارد…

…………………………………………. اما فتو شعر این جلسه ی کارگاه:

  •       عنوان:

آلزایمر موقت طاقچه

  •       متن:

خواب مرا

توی قاب

             گیر انداخته ای

چه کسی یاد گلدان را

از روی طاقچه برداشت

که جایش

                        توی ذهن خالیست

  •  حاشیه:

در رفتن گلدان، طاقچه به او می گوید:

اگر تو  نباشی من چگونه تغییر فصل ها را در خواهم یافت؟

و گلدان فقط سکوت می کند

                                با  نبودنش.

  •  عنوان عکس از نگاه عکس:

                                         شطح ذهن یک حجم

 

فتو شعر شماره دو

در فتو شعر این جلسه من و احمد بیرانوند به بحث «حجم خیال در عکس» و اشتراکات آن در شعر می پردازیم تا بتوان به فتو شعر مورد نظرمان از راه درک ها و اشتراکات میان عکس و شعر از مناظر بصری و ذهنی نزدیک شویم.

شرح و شعر از: احمد بیرانوند

عکس از : مریم احسانی

حجم یک عکس

حجم یک شعر

یک عکاس پیش از خلق عکس، خودش حجم دارد؛ یعنی نگاهش، جای که می ایستد و جایی که دوربین را نگه می دارد(چه در دست، چه روی سه پایه یا ….) همه و همه فضایی را اشغال می کند. این اشغال فضا یعنی بودن عکاس، که پیش از ظهور عکس، اعلام حضور می کند.

اما شاعر اعلام حضور نمی کند بلکه اگر شعر، درگیر شعریت مطلق باشد تاجای ممکن شاعر ردپایش را پاک می کند تا حجمی را اشغال نکند.

به عبارتی در عکس محض- که بعدها به چگونگی محض بودن آن خواهیم پرداخت- عکاس از بودن در عکس ناگزیر است و حجمی از خودش را پیش از تولید عکس، به صورت ایستا نمایان می کند اما در شعر، شاعر می تواند هرجا خواست دوربین نگاهش را حذف کند…

 

گاه حجم شاعرانه ی یک عکس وقتی اوج می گیرد که عکس از تصویر به تصور تبدیل شود؛ یعنی یک عکاس اجازه بدهد عکسش خواب ببیند.

جالب اینجاست که یک عکس در دوبعد قاب، وقتی بخواهد خواب ببیند باید تلاش کند خودش را از فیزیک به متافیزیک برساند. از این روست که میل دارد از دو بعد به سه بعد پرش داشته باشد. این پرش تبدیل تصویر به تصور است؛ یعنی وقتی یک عکس از جسم خود به ذهنش فرار می کند.

ادامه دارد…

…………………………………………. اما فتو شعر این جلسه ی کارگاه:

  • عنوان:

                  آلزایمر موقت طاقچه

  • متن:

خواب مرا

توی قاب

             گیر انداخته ای

چه کسی یاد گلدان را

از روی طاقچه برداشت

که جایش

                        توی ذهن خالیست

  •  حاشیه:

در رفتن گلدان، طاقچه به او می گوید:

اگر تو  نباشی من چگونه تغییر فصل ها را در خواهم یافت؟

و گلدان فقط سکوت می کند

                                با  نبودنش.

  • عنوان عکس از نگاه عکاس:

                              شطح ذهن یک حجم

فتو شعر شماره یک

 «فتوشعر»

اینجا کارگاه است. کارگاه شعر و عکس:

در اینجا به عکس و شعر پرداخته خواهد شد. البته نه هر عکسی  و نه هر شعری. ما از عکسی که شعرش را گم کرده است، خواهیم نوشت. یعنی مدعی هستیم که شعرش را پیدا کرده ایم. در ادامه یعنی بعدها، از این که این حرکت آبشخور فکری اش کجاست، خواهیم نوشت و خواهیم گفت چرا این عکس ها شعرند و شعرشان چگونه است…ما در پایان هر فتوشعر نام خود عکس را از نگاه عکاس، به صورت مستقل خواهیم آورد تا استقلال نگاه عکاس به رسمیت شناخته شود و همین طور فاصله میان عکس و شعر در مراحل بعدی قابل لمس باشد؛ فاصله ای که شاعر و عکاس خود را در آن انداخته اند.ما در اینجا برای شما از یک فرم سخن خواهیم گفت. فرمی که هم از حاشیه شکل گرفته هم از متن. فرمی که از حاشیه تا متن در آمد و شد است. بنابراین باید بگوبیم شعرهای هرعکس چند بخش دارند: عنوان، متن، حاشیه

         در مورد این عناصر در جلسات بعدی صحبت خواهیم کرد. اما عکس این کارگاه:

عنوان: گنبد در تن

متن:

از زن

چیزهابی در تن

         می ماند

شبیه مادر

           که شکمش را  جا می گذارد

                            در نیمه ی تاریک

مادر

از زن عبور نمی کند

بالا می رود

وقتی خودش

             توی گلوی خودش گیر کرده

حاشیه ی عکس:

کسی که گنبد را با خود دارد یعنی چیزی در او مدعی رفتن است به بالا. چیزی در او شبیه امامزاده می شود که می گوید بر گرد من بچرخ تا آمرزیده شوی. زنی که گنبد با خود دارد نوید آمرزش است.

…………………………….

متن و شعر از:احمد بیرانوند

عکس از :مریم احسانی

عنوان عکس از نگاه عکاس: بازگشت از هبوط

(این پست در مجله رودکی/بهمن ۱۳۹۰ چاپ شده است)