شعری از تعوفیل دوویو / مترجمان:آنا روشن،شهاب الدین قناطیر
شعری از تعوفیل دوویو (۱۶۲۵-۱۵۹۰)
مترجمان:آنا روشن،شهاب الدین قناطیر
زیر طاق های مقدس خورشید، آنجا که به فلیس عشق ورزیدم۱
اقامت دلپذیری بود برای روحی که پیش از این فریفته اش شده بود
روحی که امروز دیگر زیر فشار این طاق های ویران نیست
همان که به تاراج خون بار جان آن متکبر رفته بود
پالس: معبد بزرگ رو به زوال
زیورآلات این محراب دود و بخار ۲
رازهای منسوخ
و شهر اشیاء مخوف مدفون اسبان و مردان توامان.
شهر قبرهای بزرگ
گودال های پوشیده از موانع
صحنه های مخوف
فریادهای تشییع
و رودی که در آن خون از رفتن باز نمی استاد
شهر کپه های پوشیده از اجساد
آنجا که کلاغ ها و گرگ ها از آن ظاهر می شوند
کلارا !
برای یک بار هم شده،مرا دنیا بیاور.
افسوس !
برای چندمین بار است که به کشتنم داده ای؟
پانویس:
Clairac:زادگاه شاعر
Palais:به معنی کاخ
Philis:ایزد بانو
Hélas:افسوس
- طاق:خطیست منحنی که از وسطش آن را در فضا به سمت محور افقی امتداد می دهند تا تولید صفحه ای نعلین می کند.
۲٫زیورآلات محراب دود و بخار:همانطور که میدانیم تزئینات در معماری باروک پیچیده و تو در تو و در هم رفته است بنوعی که انگار دود هایی غلیظ هستند که در هم میلغزند بر پوسته یا سطحی که از آن آویزان گشته اند یا به آن متصل اند.از این جهت وقتی زیورآلات محراب دود و بخار باشد، بگونه ای ما با معماری باروک طرفیم یعنی شاعر روابط ابژه ها را بایکدیگر با توجه به این معماری جلو برده است.
بنوعی می توان گفت این شعر اجازه ی تولید سگمنت هایی با کاربری های متعدد کرده و می کند در نوع روایت فضاهایش که چون کلمه اند میتواند بی کرانه سیرکلاسیون های متفاوتی را برای مخاطب به همراه داشته باشد. در فضایش برای مخاطب با چنین چیزی مواجه ایم چونکه اساسا از عناصری استفاده میکند که هیچ یک غریب نیستند و بجای تولید کلام عجیب و غریب،بگونه ای شعر را پیش برده که حس می شود با بی کرانه هایی طرف هستیم در پسای این امر نمادین که واقعا هم هستیم و این شعر را برای ما عجیب می کند البته هر شعری را، چون در هر شعر این اتفاقات خواهد افتاد ولی با کیفیات متفاوتی،که اینجا بدلیل شناخت شاعر از کارکرد ابژه هایی که نامشان را بکار برده است با نوعی شاعرانه از این گونه شعر روبرو هستیم در حدود ۴۰۰سال پیش.
Sacrés murs du Soleil où j’adorai Philis
Sacrés murs du Soleil où j’adorai Philis,
Doux séjour où mon âme était jadis charmée,
Qui n’est plus aujourd’hui sous nos toits démolis,
Que le sanglant butin d’une orgueilleuse armée,
Ornements de l’autel qui n’êtes que fumée,
Grand temple ruiné, mystères abolis,
Effroyables objets d’une ville allumée,
Palais, homme, chevaux, ensemble ensevelis,
Fossés larges et creux tous comblés de murailles,
Spectacles de frayeur, de cris, de funérailles,
Fleuve par où le sang ne cesse de courir,
Charniers où les corbeaux et loups vont tous repaître,
Clairac pour une fois que vous m’avez fait naître,
Hélas ! combien de fois me faites-vous mourir !
نمایشنامه « شهر کوچک ما» تورنتون وایلدر/ ترجمه: زهرا طولابی
نمایشنامه « شهر کوچک ما» تورنتون وایلدر/ ترجمه: زهرا طولابی
عنوان: شهر کوچک ما
نویسنده: تورنتون وایلدر
سال نشر: ۱۳۹۵
تیراژ: ۱۰۰۰ نسخه
شهر کوچک ما نمایشنامهای در سه پرده نوشته تورنتون وایلدر است که در سال ۱۹۳۸ چاپ و در همان سال برنده جایزه پولیتزر شد. داستان شهر خیالی گراورز کرنرز و ساکنانش در فاصله ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۳ از زبان راوی در طول این نمایشنامه بیان میشود؛ پرد اول «زندگی روزمره»، پرده دوم «عشق و ازدواج» و پرده سوم «مرگ و مردن» را روایت میکنند.
این نمایش برای اولین بار در تاریخ ۲۲ ژانویه ۱۹۳۸ در نمایشخانه مککارتر در پرینستون، نیوجرسی اجرا شد. برای اولین بار در نیویورک در نمایشخانه هنری میلر در تاریخ ۴ فوریه ۱۹۳۸ به روی صحنه رفت. به تهیه کنندگی و کارگردانی جد هریس. کارگردان فنی ریموند ساوی؛ طراح لباس: مادام هلن پونز. نقش راوی توسط فرنک کراون اجرا شد. خانوادهی آقای گیبز را جی فاست، اولین واردن، جان کرون و مرلین ارسکین بازی کردند؛ اجرای نقشهای خانوادهی وب به عهدهی توماس راس، هلن کرو، مارتا اسکات و چارلز ویلی بود.دورو میراند در نقش خانم سوامز ظاهر شد و سایمون استیمسون را فیلیپ کولیدج اجرا کرد.
قسمتی از نمایشنامه
یه چیزی هست که هم من میدونم و هم شما. اینکه: مردهها برای همیشه پیگیر دنیای ما زندهها نیستن و رفته رفته از زمین دور میشن. از آرزوها و اهدافشون… و همهی خوشیاشون… همهی سختیایی که کشیدن… و همهی آدمایی که دوست داشتند.
اونا از زمین رو برمیگردونن. من که این طور فکر میکنم. رو برمیگردونن.
تا وقتی که جسم زمینیشون از بین بره اینجا میمونن. آروم محو میشن؛ و تو این مدت کمکم نسبت به اتفاقات گراورز کرنز بیاهمیت میشن.
منتظرن، منتظرن چیزی که احساسش میکنن اتفاق بیفته. یه اتفاق مهم و با شکوه.
رمان «شاید دیگری»: پروانه شفیعی نیا
رمان «شاید دیگری»: پروانه شفیعی نیا
رمان «شاید دیگری» از تازه های نشر است که این روزها از سوی انتشارات روزگار وارد بازار کتاب شده است. پروانه شفیعی نیا، نویسنده جوان رمان «شاید دیگری»، در این کتاب از نگاهی دیگر به زندگی شهری و شهرنشینی در کلان شهری چون تهران پرداخته است و تلاش دارد تا از درون آدم های طبقه های مختلف، چگونگی و چرایی روابط انسان های امروزی را بازگو کند.
در یک نگاه کلی می توان این رمان را نوعی رمان خودمردم نگاری ادبی دانست. زیرا بر اساس نگاه مردمی نویسنده و تجربه وی از دنیای واقع روایت شده است. نویسنده در این رمان با شیوه ای نو به بیان شخصیت های رمانش می پردازد. ساختار چندژانری، دگرتاویلی و چند صدایی از ویژگی های برجسته این کتاب است. این رمان، یک داستان “ضد روایی” و ساختار آن فاقد پلات یا خط سیر واحد می باشد؛ و بر پایه ی سرگردانی روایی و تابو شکنی از فضاسازی کلاسیک و همچنین استفاده از جزئیات روزمره نما ساخته شده است. چیزی که رمان را برجستگی می دهد بازنمایی جزئیات زندگی روزمره شهری، روابط انسان های امروزی با یک نسل پیش و چگونگی این نگاه و نگرش است.
«شاید دیگری» رمانی است ۱۶۶ صفحه ای و در چهار فصل، که چهار شخصیت اصلی آن در هر فصل از آن زندگی شان در تهران را از زبان خودشان روایت می کنند. رمان «شاید دیگری» اما یک داستان جالب است که در آن از یک تکنیک قصه گویی خاص استفاده شده است. در چهار فصل کتاب، در هر فصل یکی از قهرمانان به شیوه ی اول شخص، داستان را روایت کرده و قصه را به سهم خود جلو می برد! یعنی این جالب ترین قسمت کار است.
بخش نخست رمان «شاید دیگری» از زبان دختری روایت می شود که در طول یک روز، میان خیال و واقعیت در رفت و آمد است، و در خلال آشفتگی های ذهنی و یادآوری خاطراتش، اتفاقات مهم زندگی اش وعشق نافرجامش را بازمی گوید. اتفاقاتی که کلید آشتی راوی با وضع کنونی زندگی اش، هستند. این بخش بهترین و طولانی ترین بخش رمان است.
محمد راد در فصل دوم از فراز و نشیبهای زندگیاش میگوید و از دل نگرانی هایی که نسبت به دخترش، معصومه دارد و تلاش می کند تعادلی منطقی بین دنیای خود و دنیای نوساخته دخترش برقرار کند.
«زهرا» در بخش سوم رمان دغدغه هایش را واگویه می کند و می کوشید زندگی آشفته گذشته اش را در لابه لای زندگی کنونی-اش جا دهد و پنهان کند.
رمان با روایت سپیده، یک دختر جوان دانشجو ختم می شود که نمی تواند تناسبی ببندد بین دنیای کوچک خود و وسعت دنیای بیرونش. فصل چهارم شخصیت آسیبپذیردختری از طبقه متوسط روستایی امروز را روایت می کنند. سپیده مقطعی از زندگی خود را قربانی تقلید کورکورانه از معصومه و گذشته او کرده است و با پی بردن به واقعیت چاره ای نمی بیند جز خودکشی، که این عمل نسنجیده نیز ناکارآمد است و بیش از پیش او را سرگردان دنیای خود می کند. سپیده در این فصل بیانگر روحیه سرکش و ماجراجو و هیجان طلبی است.
شیوا مقانلو پرکار در نمایشگاه کتاب و افسانه اسلیپی هالو
این که کسی ترجمه می کند، نقد می نویسد یا داستان و هنر را توامان پی گیری می کند تنها خصوصیات کارنامه شیوا مقانلو نیست. به روز بودن با توجه به عقب ماندگی ذاتی نهضت ترجمه در ایران او را متمایز می سازد. همگام بودن با ادبیات معاصر جهان برحسب ضرورت های ادبیات داستانی و نیز حضور پررنگ در صحنه هنر و سینما در آثار و تلاش های وی مشهود است.
آثار مقانلو امسال هم در نمایشگاه کتاب حضور پررنگ دارند. به گزارش خبرگزاری ایسنا:
مجموعه داستان «اسلیپی هالو» نوشته واشنگتون ایروینگ با ترجمه شیوا مقانلو، توسط نشر پریان در نمایشگاه عرضه خواهد شد. به گفته مترجم، این نخستین مجموعه مستقلی است که از ایروینگ پدر داستان کوتاه آمریکا در ایران چاپ میشود و شامل پنج داستان کوتاه مهم از آثار او است.
چاپ سوم مجموعه داستان «زندگی شهری» اثر دونالد بارتلمی هم پس از چند سال نایاب بودن، از سوی نشر کلاغ عرضه خواهد شد. این کتاب نخستین مجموعه داستانی است که از این نویسنده شهیر ادبیات پستمدرن به فارسی ترجمه شده است.
این مترجم که یک سال است دبیری و ویراستاری پروژه «ترجمه برترین فیلمنامههای جهان» را برای نشر سفیدسار انجام میدهد گفت تا کنون ۱۰ جلد از این مجموعه منتشر شده است و تا ۳۰ جلد ادامه خواهد داشت.
جهت اطلاع علاقمندان خانم مقانلو در نمایشگاه کتاب امسال
دوشنبه از ۴-۶ نشر پریان: سالن ۱٫ راهرو ۳٫ غرفه ۳۳۵
سه شنبه از۴-۶ نشرسفیدسار: سالن ۲٫ راهرو۳ (همراه با گروه مترجمان فیلمنامه ها)
حضور خواهد یافت.
راه یافتگان به مرحله دوم جایزه ادبی شعر «تجربه گرا»
راه یافتگان به مرحله دوم جایزه ادبی شعر «تجربه گرا»
چند نکته:
- جایزه ادبی شعر تجربه گرا، داوری و گزینش را نفی ارزش شاعران و شعرهای راه نیافته نمیداند بلکه نگاه سایت و داروان منتخب با در کنارهم نهادن سلایق مایل به آوانگاردیسم، موجب این انتخاب شده است.
- متاسفانه هنوز چند شعر از دو شاعر به صورت قطعی داوری نشده اند و به علت تداخل فایل، از داوری باز مانده اند لذا در صورت امتیاز آوردن آن ها هم به لیست اضافه خواهند شد اما به علت تاخیر در اعلام نتایج و درخواست مکرر مخاطبان، به تعویق انداختن بیش از این جایز نبود.
- بیش از دو هزار شعر به دبیرخانه ارسال شد که دقت و تعهد در خوانش درست ما را ناچار به پذیرش این تاخیر نمود لذا خواهشمندیم که پوزش ما را پذیرا باشید.
- نتایج نهایی اواخر خردادماه، طی مراسم اختتامیه، با حضور شاعران و نویسندگان مطرح در تهران اعلام خواهد شد. جزئیات برگزاری مراسم پیش از زمان برگزاری اعلام خواهد شد.
ترتیب اسامی براساس حروف الفباست:
بخش اصلی
- ابوطالب شیرین
- احسان تیموری
- احمد موسوی
- امیرخان پرور
- امیرهوشنگ گراوند
- آنا رضایی
- بهار الماسی
- حامد اشرف زارعی
- حسن فرخی
- سجاد ممبینی
- سهیل نصرتی
- عباس پوربخش
- علی صالحی بافقی
- علی نورانی
- فرزادطبائی
- گیتا شمسی
- مجتی تهال
- مجیدموسوی
- محمد دلال باشی اصفهانی
- محمدعجم حاجی محمدی
- میثم خالدیان
- میثم ریاحی
- میلاد کامیابیان
- نسترن اخلاقی
- هوشنگ ملکی
- یعقوب سهوزاده
بخش جنبی
- احسان براهیمی
- حسین خلیلی
- سپیده نیک رو
- سولماز صادق زاده نصرآبادی
- شبنم فرضیزاده
- عباس پوربخش
- علیرضا رجبعلی زاده کاشانی
- فراز بهزادی
- محدثه هدایتی
- محسن مزخوری
- محسن وظیفهپشتکوه
- هوشنگ ملکی
- یونس نظری
اعلام نتایج اولیه تا دو روز دیگر و عذر خواهی
به اطلاع می رساند با توجه به وجود بیش از دوهزار اثر و نظر ۵ داور و مشابهت های بعضی امتیازها جمع بندی مرحله اول روزهای پایانی خود را می گذراند دوستان صبوری کنند تا در نهایت روز چهارشنبه هفته جاری نتایج اعلام می گردد.
این یادداشت به علت پرسش های بسیاری از مخاطبان در پی تاخیر در زمان موعود منتشر گردیده است.
مجموعه داستان «جایی به نام تاماساکو» نوشتهی فلامک جنیدی/ سعیده مختاری
مجموعه داستان «جایی به نام تاماساکو» نوشتهی فلامک جنیدی/ سعیده مختاری
«جایی به نام تاماساکو» مجموعه داستانی هشتادوپنج صفحهای نوشتهی فلامک جنیدی است که توسط نشر چشمه در سال ۹۰ به چاپ رسید و همان سال کاندید بهترین کتاب سال جایزهی گلشیری شد. فلامک جنیدی متولد بهمن ۱۳۵۱ است. او مدتی به آموختن نقاشی نزد آیدین آغداشلو پرداخته و مدتی هم در کانون سینماگران جوان عکاسی آموخته است. در رشته ادبیات نمایشی تحصیل کرده، نمایشنامه رادیویی نوشته و مدتی هم به عنوان منتقد تئاتر در روزنامه آفرینش فعالیت کرده است. با بازی در مجموعه تلویزیونی ۷۷ بازیگری را آغاز کرد و از آن زمان تاکنون نقشهای بسیاری را مخصوصاً در کارهای مهران مدیری ایفا کرده.
«جایی به نام تاماساکو» اولین مجموعه داستان اوست که شامل هفت داستان کوتاه به نامهای «گوشوارههایی با نگین فیروزه»، «جای خوش قاب عکسها روی دیوار»، «همهشان هستند، جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه»، «مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیبرسان»، «چیزی از قلم نیفتاده؟»، «گربههای شهر من هر روز زیادتر میشوند» و «جایی به نام تاماساکو» میشود. هر یک دارای فضایی آپارتمانی و در مجموع همهی داستانها دارای پیرنگی همسو با تنهایی و زندگی درگیر مدرنیته و دلمشغولیهای زنی روشن فکر هستند.
در داستان «گوشوارههایی با نگین فیروزه» راوی سوم شخص یک روز از زندگی زنی را روایت میکند. داستان با بیان دغدغههای زن شروع و با بیان روزمرگی و بیحوصلگی او ادامه پیدا میکند. روایت داستان تا انتها خطی است و از اواسط داستان راوی، داستان را بر گوشوارههای فیروزهای متمرکز میکند که قرار است زن آنها را در میهمانی شبانهای که از طرف دوستانش به آن دعوت شده بپوشد. گوشوارهها در داستان برای زن اهمیت زیادی دارند چون آنها را نامزدش که اکنون او را ترک کرده به او هدیه داده است. در داستان دو کشمکش اصلی وجود دارد. یکی کشمکش درونی زن با خودش و دیگری کشمکش زن با گوشوارههای فیروزه که در گوش او گیر کردهاند و به هیچ قیمتی از گوشش درنمیآیند. گوشوارهها در واقع نماد هستند. گوشوارههای فیروزهای نشانهای از آلام و رنجهایی هستند که در روح زن انباشته شدهاند. زخمهایی که در زندگی این زن جا خوش کرده و حتی زن با نادیده گرفتن گوشوارهها سنگینی آنها را احساس میکند. در واقع شخصت داستان دچار نوعی ناهنجاری شده است. کشمکش زن با خودش برای کمک خواستن از نامزد قبلیاش و احساس نیاز او به همسایههایش (که البته به خاطر طرز فکر و سبک زندگیاش هیچ یک از آنها را نمیشناسد و آنها را افرادی غیر قابل اعتماد میداند) نشان میدهد که شخصیت داستان همانگونه که خود به وضوح در داستان بیان میکند «شکننده» است و از نظر روحی شخص ضعیفی است. راوی در داستان بیشتر از آنکه به شخصیت زن بپردازد به احساسات و باورهای او در زندگی پرداخته که میتواند یکی از ضعفهای داستان باشد. احساسات زنانه از قبیل شکننده بودن، پراکنده بودن ذهن زن (فردا سری به شرکت میزد و سراغ پولش را میگرفت. باید به رویا زنگ بزند و به خاطر مهمانی تشکر کند. چه روزی خانهی سمیرا دعوت شده بود؟ انگار سهشنبه. یادش باشد پیراهن سرمهای یقه باز را بدهد خشکشویی و …) و نیاز داشتن به کمکهای دیگران به خوبی در داستان نشان شده است. یکی از نقاط قوت داستان داستان پرداختن به جزییات است و کلیگویی کمتر دیده میشود و در نهایت شخصیت داستان را میبینیم که با وجود مشکلات در زندگیاش کنار میآید و گوشوارهها در گوشش ماندگار میشوند.
داستان «جای خوش قاب عکسها روی دیوار» با راوی سوم شخص به سبک داستان قبلی پیش میرود. تنها نکته در مورد این داستان نسبت به داستان گوشوارههایی با نگین فیروزه پریشانی بیشتر ذهن شخصیت است و دیگر آنکه تا داستان پایانی این سیر ادامه دارد و هر یک از شخصیتها با نوعی از جنون پیش میروند. طوری که در داستان «مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیبرسان» با یک شخصیت کاملاً روانپریش مواجه هستیم. همچنین در داستان «چیزی از قلم نیفتاده؟» باز هم دغدغهی جدایی از معشوق و فاصله گرفتن شخصیت از خود و درد و رنج حاصل از این اتفاق مشخص است.
در داستان «همهشان هستند، جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه» راوی اول شخص است. در این قسمت، داستان براساس یک گره پیش میرود. مردی ناشناس که پشت در آپارتمان ایستاده است و زنگ میزند. راوی زن در طول داستان دچار نوعی مالیخولیا میشود و تصمیم میگیرد در را باز نکند چون میترسد مرد ناشناس او را بکشد. در طول روایت کارهایی انجام میدهد که مرد به وجودش در خانه پی نبرد اما شب را به یک میهمانی دعوت شده و در نهایت مرد به خانهاش راه پیدا میکند. شخصیتپردازی مرد تنها با ویژگیهای ظاهریای همچون کاپشن مشکی خزدار، قد کوتاه و کچل بودن انجام شده است که تنها از چشمی در میتوان آنها را دید.اما در انتهای داستان به اینکه زن دچار توهم شده است و مردی وجود ندارد میتوان شک کرد که به دلیل گنگ بودن شخصیت مرد و نپرداختن به شخصیت زن و ندادن المانهایی از زندگی زن برای پی بردن به اصل ماجرا داستان گنگ میماند. در این داستان نیز بیش از حد به احساسات پرداخته شده است. میتوان گفت شخصیت زن در این مجموعه داستان همچون پازلی در تکتک داستانها پخش شده و در یک داستان واحد از این مجموعه نمیتوان شخصیت زن را تحلیل کرد، هرچند دو داستان آخر مجموعه مستقلتر از پنج داستان ابتدایی هستند.
داستان «گربههای شهر من هر روز زیادتر میشوند» ماجرای تغییر یک زن به گربه است. به نظر نمیرسد محتوای این داستان چیز بیشتری از این تغییر باشد. راوی سوم شخص داستان نامحدود بر ذهن همهی کاراکترهای داستان مسلط است و حتی در قسمتهایی از داستان به جای شخصیت ابراز احساسات میکند که این یکی از ضعفهای داستان است. برای مثال: «همه را باید راضی نگه داشت. بهویژه مادر عروسی را که از دار دنیا همین یک دختر را دارد، بین فامیل و آشنا آبرو دارد و برای دخترش آرزو». و یا «انگار همین که چند ساعتی از روز میرود توی دفتر کوفتی به گپ زدن و چای خوردن با رفقایش، کوه میکند». در این داستان، کاراکتر اصلی مهشاد دولتشاهی است که نویسنده سعی دارد از او کاراکتری خاص بسازد اما منزوی بودن و اکتهای کاراکتر برای خاص بودن بسیار نخنما و در مجموع مهشاد دولتشاهی به خوبی پرداخت نشده است. همچنین در داستان اشاره شده که رضا مقصودی معتقد است مهشاد دولتشاهی بیماری شیزوفرنی دارد و پرند واعظی معتقد است مهشاد دولتشاهی گرفتار جنون ناشی از خرافات شده و این در حالی است که پرند واعظی خود شخصی خرافاتی است! در نهایت این تصور پیش میآید که رضا مقصودی و پرند واعظی به نوعی بیماریهای خود را به مهشاد دولتشاهی نسبت میدهند! اما به دلیل ابتر بودن و نپرداختن کامل شخصیتها این موضوع مسکوت میماند و در انتها فقط یک تغییر را میبینیم بدون آنکه دلیل واضحی برایش بیابیم.
در داستان «چیزی از قلم نیفتاده؟» با شیوهی جدیدی از روایت در یک داستان درام مواجه میشویم. شروع داستان، آغاز سفر زن و شوهری جوان است. این سفر در کنار شروع داستان، نقطهی شروعی برای پایان زندگی این زن و مرد نیز هست. زن با بازی کردن نقش همسری با گذشت سعی میکند همچنان رابطه را عادی نشان دهد درحالیکه مرد با سکوت و بیاعتناییاش نسبت به زن و رفتارش، پایان رابطه را گوشزد میکند. راوی در این داستان دانای کل است. دانای کلی که در کمتر داستان کوتاهی دیده شده است. راوی دانای کل در هر پاراگراف، افکار زن و مرد و رانندهی ماشین پشتسری را بازگو میکند. آنچه که در ذهن زن در مورد افکار مرد میگذرد و آنچه که مرد در مورد رفتار زن قضاوت میکند با استفاده از کلمات به نمایش گذاشته شده است بی آنکه دیالوگی بین دو کاراکتر برقرار شود. همچنین وجود رانندهی ماشینی که نظارهگر رفتار زن و شوهر است و انتهای داستان را از زبان او میفهمیم: پایان رابطهی زن و شوهر. فضا به تصاویر شماتیکی از خانه، ماشین و جاده محدود است و با وجود ایجاز، داستان توانسته حرفش را به مخاطب بزند: نقش بازی کردن و زدن نقاب بر چهره برای خوشبخت نشان دادن خود به دیگران به همراه زندگیهای از درون پوچ و سرد و نوعی جبر نامرئی برای ادامهی زندگی و در پایان دور ریختن احساسات یا به نوعی اکسسوارهای لازم برای ایفای نقش (سیدیها، برس امیرحسین، شامپوی مخصوص شوره سر امیرحسین و…)
در «جایی به نام تاماساکو» نیز کل داستان دارای فضای رئال و کارآگاهگونه است اما در انتها با تصویری سوررئال پایان مییابد. این داستان را میتوان قویترین اثر این مجموعه دانست چرا که خلاقیت در موضوع، بیشتر از سایر داستانهاست. از گلدان شرکت به عنوان مقدمهای برای شرح حادثه استفاده شده و ماجرای موازی خودکشی دختر آقاشیر و فهیمه به ماجرای کشف مکان عجیبی به نام تاماساکو ختم میشود. در داستان راجع به تاماساکو و اینکه میتواند چطور جایی است چیزی گفته نشده و بیشتر گزارش حادثهی خودکشی دختر آقاشیر است، به عبارتی تخیل در داستان وجود ندارد. در صورتی که دادن سرنخهایی در مورد تاماساکو یا تصویرهای آن به جای پرداختن به کارهای روزمرهی آقاشیر در شرکت میتوانست داستان را کاملتر کند.
در مجموع از ویژگیهای مثبت این مجموعهداستان، جذاب بودن موضوعها و راویهای قوی است. میتوان گفت جنبهی نمایشی داستانها بیشتر است و از نظر عناصر داستانی به خوبی و به طور کامل پرداخت نشدهاند.
چاپ دوم «شرح حاشیه» و «جنگل آدمها» در نمایشگاه کتاب
«جنگل آدمها» و «شرح حاشیه» در نمایشگاه کتاب
احمد بیرانوند از عرضه دو کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران توسط نشر روزگار خبر داد.
به گزارش خبرنگار ادبیات و کتاب ایسنا، به گفته او، مجموعه داستان «جنگل آدمها» یکی از این کتابهاست. این کتاب حاصل تلاش جمعی از نویسندگان است که به صورت کارگاهی، در داستانهایشان اقدام به خلق دنیای حیوانات با گرایشهای انسانی کردهاند. در این فضای به ظاهر تمثیلی حیوانات با بهرهگیری از مظاهر تمدن در آثار حضور دارند. آنها به دنبال تلاشهای مدنی و شکل دادن به جامعه از هم گسیخته خود هستند.
او افزود: نویسندگان این کارگاه با تدریس من به مدت چند سال است در موضوعات مختلف به پروژههای خلاقه میپردازند.
همچنین چاپ دوم کتاب «شرح حاشیه» با ویرایش جدید و اصلاحات و اضافات وارد بازار نشر خواهد شد. این کتاب به تحلیل جریانهای شعری پس از نیما میپردازد و نقد بعد از نیما را هم مورد بررسی قرار میدهد. شعر هوشنگ ایرانی، موج نو، شعر حجم و شعر گفتار از فصلهای محوری این کتاب هستند.
به گفته نویسنده، تجدید نظرهایی در بعضی فصلها و اصلاحات ویرایشی از قلمافتاده در نسخه جدید لحاظ شده است.
بیست و نهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از ۱۵ تا ۲۵ اردیبهشت در شهر آفتاب برگزار میشود.
یک شعر از مهران شفیعی
شعری از مهران شفیعی
با چشم های محجوب
آفتاب می خواست
شکل ثابتی آنقدر
که خون را کاسه بود
در چشم هایش
استغاثه بود
آفتاب را
تنها در گورهای دسته جمعی
شکل آفتاب داشت
و در چشم های
چشم های خیره به خاک
-و خاک از خطاب تو
نگاه می گرفت
بر دست هایم می ریخت
استخوان را
در ساحت خاک
تن بود و مرده بود
وقت ناله
لای دندان
در دادن ،
جان ،
مزار داشت
کفن که نیست
بگذرد از تن
کفن از پایان
کفن از زیر کفل های ساییده
کفن از دست های تقطیع شده در شعر
کفن از خاک
-که از دست های تو
سمتِ گور می گرفت
آن دست ها
آن دست ها
صدا بود و راه می گرفت
از کف بر انگشت ها
گلو می گرفت
رعشه را وقت احتضار
رقص که نمی شود
گریه را
بر نت ها نوشت
کو
تا
بلند
خندید گریه را
باید
سیاه
بر گورهای دسته جمعی
تا من سیاه
بر گیسوان آویخته
سیاه کند
گوش هایِ
هایِ
تن را
وقت ماسیدن انگشت
چنگ می زند
خاک را
در آواز دشتی
می افتد
صدا می شود
-وسیم از صدای تو
حالِ سنتور می گرفت
سمتِ گور می گرفت
تن
پهلوی مرگ
شکل عور می گرفت
شعری از زینب برزگری (…که والضحی)
شعری از زینب برزگری
نقش ِ سماع در رخ ِ سحر که والضحی
همیشه حرفی برای نگفتن
داری؟
مثل شهامت ِ بخشیدن
داری؟
دستم گرم ِ گوهری خورشیدی
حرفی برای ِ
عشق سنجه ی طاق ابرو نیست برادر
نهان گاه دریدن نیز نه
آنچنان است که می ستایمش
آنچنان است که بایسته امش… که بایسته ایَش
سری که به گردون:
لاله به کمر روییده امش.
گوش ِ ثمر بوییده امَش.
*
شتاب لحظه هات ماهی
خدا توی دهاتِ سرم سهرابی
عشق سنجه ی طاق ابرو نیست
در شتاب زهرآلود ِ نجاست
او را جایی نه
خطابی نه
زردآب ِ شقیقه هایی بیگانه…. نه.
*
بیا با هم قدم برداریم این سیل ِ مستعصل حریص است
بیا پشت سردابه ی اهانت چیزهایی را ببینیم
من رنجیده ی هفت خطی
که بهار را روی دست های زنش بار می کند نیستم
وقتی می گریی و خشکسالی می بارد
ببخش؛ نمی گویم گریه نکن
من از اشک تو بارور می شوم
خاکم که تاج سر می شوم
که نسخه می پیچم: “حذر از عشق نتوانم”
و تمام تنم در تب و لرزاش بخشش را خال می زند
این که عرفان دختر اعجاز
این که صدات ممنوعه ی گوش هام
این که می گریزم از سپید و سیاه تو
این که فغان از حیرت شکار تو … شتاب تو
این که سجده می برم بر جبروت ِ هو …
این که تب می کنم تا یک ِ ظهر بعد صبر می کنم تا دوی ِ صبح
این که نقاشیم عقیم چسبیده به روح
این که من عاشق کرشمه و زلف هو
عشق برکت دارد
گوش که باشی سلیمان اشاره به عشرت دارد
گوش که باشی می شنوی: آیا آنان که نمی بینند با آنانی که می بینند برابرند؟
گوش که باشی جام گیتی می زنی
دست هات گندم زار ِ اشارات
و موهات قلب ِ تپش گونه های حکایات
من و تو تدبیر این جام ِ تهی:
بچرخ تا بچرخیم
بچرخ تا بچرخیم