شعر کوردی / دو شعر از «ابراهیم احمدینیا»
«زندگی کریستال است و آب خائن»
بر خلاف سبز مانتو
زنی فرو ریخت
بر صیقل سرامیک!
آنسوی چلچلی
هوس بود و الکل
پاساژ برای آبیاری کافی نیست
که زرقوبرق است و
اشکوب!
کریستال است زندگی
و خائن است آب
سنگرها پر از سرود ملی و عکس سکسی
زمین در تصرف طولانی قبرستان
خدایا چرا کامپیوتر بر دوش من
و چرا تفنگ در دستان درخت
و کی فرو رفت چتر
در چشم سرد برف؟
برف چرا سفیدتر از همهی نارنجی؟
بگذار به مملکت سنگر بروم
لکلک را پیشوای خود سازم
و ایمان بیاورم
به ثقل لرزان ظلمت!
– ——————————————————————————————————————-
«دانلود»
ای مرگ
دانلودم مکن در هاردهای گور
چند سال دیگر میخواهم
و عمر سمندری!
هنوز نمیدانم دموکراسی کیسهای چند؟
یا چیست فرق آزادی و سرنیزه
هنوز” آراد”م در کلاس ششم
هنوز قرآن را کامل ختم نکردهام
و نخواندهام جلد دوم capital را!
هنوز چند کیسه شعر چاپنشده در زیرزمین
و سیراب ناشده
از جوانی و C2H5OH !
ای مرگ!
دنیای دیجیتال و پستمدرن
برای آنها و آنهاترها
من راضیام به DOS و چکش و
اندکی نان و دوغ!
هنوز پایانکار خانهام در شهرداری است
هنوز گیلاس داخل حیاط نرسیده
هنوز لاستیکهای ماشینم خیلی تازه است!
ای مرگ
چند سال دیگر،
و فرصتی
نصف یک عقاب!
مقاله «طراشعر»
«طراشعر»
نویسنده: امین افضلپور
۱ . مقدمه
ادبیات گویای زمانه و فرهنگ زیست زمان شاعر است و به عبارتی، با تغییر زمان و فرهنگ تغییر میکند که این تغییر تأثیر شگرفی در اندیشههای جهان پیرامون شاعر دارد، نحوهی برقراری ارتباط انسانها با عصری که زندگی میکنند، از طریق شنیدن و خواندن متن ادبی است که بهصورت مکتوب یا شفاهی منتقل میشود درواقع در ادبیات معاصر میتوان با استفاده از معانی اندیشهها را درون ذهن مخاطب به تصویر کشید تا درک متن ادبی ازنظر ایجاد نقشآفرینی کلمات به حداکثر اعتدالی خودش برسند و معانی جدید را دریافت کنند که در شعر گذشته یعنی ادبیات کلاسیک قابل دریافت نیست. زبان نشانهها، همراه با گرایش گرافیکی نقش مهمی در شکلگیری فرم معنای متن دارد، درواقع طراشعر با تغییر تصویری یک صامت و حرکت دادن واژهها به سمت بافت چه ازلحاظ ساختاری و چه ازلحاظ معنی، کلمهی شعر را دچار تحول شگرف کرده است.
۲٫ پیشینه پژوهشی:
شعرهایی با سبقه ی گرافیکی در کتابهای مختلفی ذکرشده بهطوریکه کاووس حسنلی در کتاب گونههای نوآوری شعر معاصر (۱) به معرفی اینگونه شعر پرداخته و همچنین شمس لنگرودی در کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو به بررسی شعر موج نو میپردازد(۲) و در مقالهای بهعنوان شعر تصویری و دیداری در ادبیات معاصر ایران محمدرضی تفاوت این دو شعر را بیان میکند(۳) ؛ که در شعر تصویری که به آن شعر مصور یا نگاشتنی هم گفتهاند، شعری است که از جهت نگارشی بهگونهای نوشته شود که ساختمان ظاهری آن به شکل چیزی باشد؛ شکلی که با مضمونی از شعر مناسبت دارد و معنی یا احساسی را به خواننده منتقل میکند. در اینگونه شعر، نحوهی چینش اجزای آوایی و واژگانی شعر و چگونه قرار گرفتن مصراعها تصویری را به نمایش میگذارد که صورت با محتوای شعر یا صور خیال آن در ارتباط است؛ و در شعر دیداری تازهتر و تکاملیافتهتری از شعر تصویری است. شاعر شعر دیداری، درونمایه ی شعر خود را با استفاده از هنر گرافیک و از طریق بازی با کلمات و حروف بهگونهای مینویسد که طرحی را جلوی چشم بیننده میگذارد. فهم پیام شاعر لزوماً با نگاه کردن بهظاهر گرافیکی شعر او امکانپذیر میشود که مهمترین تفاوت شعر تصویری با شعر دیداری آن است که شعر تصویری «شنیداری ـ دیداری» است درحالیکه شعر دیداری «نوشتاری ـ دیداری» است؛ یعنی شعر تصویری با گوش نیز سروکار دارد. به تعبیری دیگر «ممکن است شعر تصویری بلند خوانده شود و همچنان معنی و شعر بودن خود را حفظ کند، ولی در شعر دیداری این زمینهی دیداری، افراطی است و کلیت و اساس آن بر صفحهی کاغذ قرار دارد، نه در واژهها یا واحدهای چاپ رایانهای که آن را میسازند. ازاینروست که شعر دیداری را نمیتوان برای تأثیرگذاری بر مخاطب با صدای بلند خواند، بلکه برای لذت بردن فقط باید آن را دید، چراکه واژهها روی کاغذ مرتبشدهاند»(۴) و به همین سبب است که میتوان از شعر دیداری در طراحی پوسترها که معمولاً بهصورت دیدنی عرضه میشوند، استفاده کرد.
۳٫ طراشعر
طراشعر سبک جدید شعری است که اولین بار امین افضل پور در فوریه ۲۰۱۹ به آن پرداخته. که تأکید تأملی بر شعر تصویری و دیداری دارد بهطوریکه طراشعر، شعری است که در آن علاوه بر تأکید بر معنا و مفهوم، اشکال و ظاهر حروف نیز از اهمیت برخوردارند و برخلاف مباحث بنیادی زبان شعر که بهمنزلهی هستهی زبان است، از شگردهای استفاده زبانی که مجموعهای از فوتوفنهای زبانی شاعرانه است و بهمنزلهی پوستهی زبان شعر تلقی میشود و در لایههای بیرونی زبان عرضاندام میکند که این شگردها به فاصله گرفتن زبان شعر از زبان عادی، شاعر را یاری میکند که به شعر برسد که این شگردها را میتوان حذف و ایجاز، تکرار، ترکیبسازی، باستانگرایی، مردمگرایی، هنجارگریزی صرف و نحوی نام برد ]۵[ که افضل پور در طراشعر با استفاده از ایجاز تأکید کرده است. ایجاز یکی از مهمترین آرایههایی است که در این سبک شعری کاربرد دارد. این بدان معناست که در طراشعر میتوان واژه را با تصویر همراه کرد بهطوریکه نه تنها از بار معنایی واژه کم نشده بلکه پیوندش با تصویر مربوطه بار معنایی آن را افزایش میدهد.
۴٫ تایپوگرافی طراشعر
طراشعر به انضمام طرحی که نمای منحصربهفردی به شعر میدهد بهگونهای که با خواندن شعر، طرح متصور میشود درواقع با دیدن شعر معنی به اوج کمال خودش میرسد، البته باید این نکته را یادآوری کرد که تایپوگرافی، فضاسازی کلمات، استفاده از اشکال و رنگها، حرکت جسورانهای که تنها با ظهور رسانههای دیجیتال شکل جدیدی به ادبیات میدهد که ادبیات را به «ادبیات دیجیتال» تبدیل میکند که بهشدت قابلدرک میشود، ضرورت جامعه مدرن رایانه است که انسان را به سمت حس مدرن بودن حل میدهد، البته اعتقاد به هنر انتزاعی بودن شعر و هندسه تصویری باعث میشود که شعر جنبههای مادی به خود بگیرد بهعنوان کوبیسم مدرن، حجم گرایی را در یک کلمه یا به عبارتی در یک حرف خلاصه میکند که درمجموع آن حرف تندیسی از یادبود کل شعر میشود و جنبههای هنری شعر را تقویت میکند. چشمانداز موضوعی شعر و هندسه فضایی یک حرف بازنمای طبیعی فرآیند طراشعر در جامعهای است که بهطور طبیعی پر از تکنولوژی است و ناگفته نماند شکل این سبک شعر نیاز جامعه است که «بیان هنری در عصر فناوری» گفته میشود اما این فناوری در گسترش حوزهی سنتی، شعر را دستخوش تغییر میکند بهطوریکه آرایهی تکرار مفهوم اصلی یا درواقع هدف اصلی شعر را تأکید میکند و اصالت موضوع را به رخ خواننده میکشد و ارزش تشریفاتی و احساسی را گسترش میدهد، وقتی در مورد مفهوم گسترش صحبت میکنیم به تاریخچهی ثبت صحبت کردن برمیگردیم که بهطورکلی نوشتن، نوع زبان محسوب میشود قبل از نوشتن، احساسات، دهانبهدهان نشر پیدا میکرده و این دو شیوه تا زمانی بود که چاپ به وجود نیامده بود، چاپ رایانهی تحولی به وجود آورد درزمینهٔ تایپوگرافی که هنرهای گرافیکی و عکاسی نقش اساسی در وجود شعر تصویری داشتند که شاعران را تحریک میکند تا به دنبال روشهای معنیدارتری برای گفتن چیزی از طریق گفتگو بین کلمات و تصاویر در یک اثر هنری واحد باشند. شاعران بصری، بهدوراز پذیرش (یا تقلید از الگوی سنتی)، علیه آنها شورش کرده و به دیگر شاعران و نقاشان پیوستهاند تا آوانگاردی پرانرژی ایجاد کنند. درحالیکه آثار آنها اندیشه از پیشینیان مختلف دارد، اما قاطعانه با گذشته زمان، شکستهاند و انرژی خود را صرف کاوش در سبک جدید کردهاند [۷ ۶], طراشعر یک سبکی که ازلحاظ تایپوگرافی مفهوم را ساده و با تأکید بیشتر بیان میکند و این جنبش، حرکت جامعتری در ادبیات و هنر ایجاد میکند، انفجار استفاده از کلمات در ارتباطات بصری شامل تصویرگری، طراحی گرافیک، تایپوگرافی، کوبیسم، آیندهگرایی، دادائیسم و سورئالیسم درک ظرفیتهای نمادین و صوتی شعر را بیدار کرده (۷ ۶), البته این مضامین بهصورت گرافیکی کلاژ نیست بلکه ترکیب تصویر یک حرف است که قبل از خواندن، تصور میشود و هنگام خواندن تأکید میشود که خودش تأکید بر حرکت آوانگارد شعر تصویری است اما طراشعر آوانگارد مدرن است که از زمانه خود شاعر جلوتر حرکت میکند و قطب نمایی برای شعرهای ترکیبی تصویری و آوایی است. البته این جنبش حرکتها با رواج رایانههای خانگی از دههی،۱۹۸۰ تغییر رابطهی مردم با هنر و همچنین چگونه هنرمندان آثار خود را خلق میکنند؟ بصیرتی ممکن بود چراکه شاعران با تجارب ادبی خود مرزهای جدیدی را گشودند (۸). با نزدیک شدن به طراحی و تایپوگرافی، شعر را برای تحول در هنر ارتقاء میبخشند و طراحی گرافیکی مدرنیته، دنبال شده توسط اولین آوانگارد از امین افضل پور است که پلی برای کشف محیط دیجیتالی برای شاعران قرن بیست و یکم ساخته و باعث تغییر نحوهی ارتباط مردم باهنر و همچنین نحوهی خلق آثار هنرمندان میشود که بصیرتی جدیدی برای مرز شعر با نزدیک شدن به طراحی و تایپوگرافی گشوده است.
۵٫ ویژگیهای طراشعر
درواقع طراشعر ترکیبی است از واژه (شگردهای استفاده زبانی) و تصویری (بافت شعر) است که شکل و سبک جدیدی به شعر خواهد داد، چه خواندنی باشد چه دیداری، معنا یا بهطور کامل یا بخش وسیعی از آن باید رسانده شود. فرم این نوع شعر نباید دربرگیرندهی یک تصویر خاص (انسان، حیوان، اشیا و…) بلکه بخشی از حروف و کلمات میباشد، در این نوع شعر حتی با دیده نشدن تصویر معنا باید رسانده شود.
۱٫ ایجاز:
در طراشعر افضل پور، ایجاز اولین رکن است که موجب فشردگی کلام میشود و رستاخیز واژهها است که از قوانین خاصی تبعیت نمیکند و به شکل هنرمندانهای به فرم شعر از نوع ارتباط تصویری و دیداری کمک میکند و از وادی تفصیل قدم در آستان اجمال میگذارد و ذهن مخاطب را به تکاپو، بازآفرینی تصویری میاندازد و آنچه شاعر به عمد مخفی کرده در ذهن مخاطب آشکار میشود که قرینهی لفظی و معنوی را پررنگ میکند که این ویژگی اگر در شعر کمرنگ و یا حذف شود بلاتکلیفی عمیقی در برزخ ذهن ایجاد میکند و اثری جز سطحی بودن شعر یا در مرحله بالاتر، اثر، یک شعر تصویر ساده میشود.
۲٫ فرم
در فرم طراشعر افضل پور با تصویری کردن یک صامت بهصورت فرم واژهها به تجسم شعر کمک بسیار میکند که منظور از فرم بافت شعری است که ساختار شکل و صورت و محورهای شعر را دربرمی گیرد. افضل پور سعی دارد با جابجایی کلمات در محورهای شعر و ایجاد یک تصویر با استفاده از یک صامت، شکل دقیقی در محتوای شعر ایجاد کند که بهصورت ظاهری به محتوای ایجادشده بسیار نزدیک است و محتوا را کامل دربرمی گیرد و برای مخاطب حکم سنگی را دارد که برکهی آرامی را مواج میکند و در ذهن جایی میگیرد و معنی را قویتر میکند.
بهصورت خاص تصویر ایجادشده ادبیات پستمدرن را شامل میشود که خودش نوعی هنجارشکنی محسوب میشود که از قوانین فیزیکی حاکم بر شعر عدول میکند که این عدول از روح شاعر سرچشمه گرفته است
۶٫ بررسی مفهوم سه طراشعر
برای درک بهتر این سبک جدید، دو طراشعر از افضل پور و یک طراشعر از علیرضا نصیری خانقاه بررسیشده، ابتدا شعر “با امضاء قاضی ۳ شد ژ۳” در مرحله بعد “لام تا کام، زبانبستهاند، کرمهای اقتصاد، بر قالب نامت، دلال”، “تا دال اوج بگیرد، بومرنگ فریاد، بازمیگرداند، آزادی را” و درنهایت ” قلبش را گرفتند، شر شد، شهر” پرداختهشده است به شعر اول سرودهی امین افضل پور که نمونهای از طراشعر میباشد، میپردازیم.
در این شعر برای واژهی “ژ۳” بهجای “۳” از امضا بهعنوان تصویر استفادهشده است. امضایی که در کنار حرف ژ در ذهن مخاطب ژ ۳ را میسازد، خود نیز مفهومی جدید دارد و نوعی ایجاز است. درواقع افضل پور از آوردن این تصویر در جهت خلق مفهومی خاص بوده، ازآنجاکه این امضا بهعنوان امضای افرادی شناختهشده که از سواد کافی برخوردار نمیباشند این مفهوم را به مخاطب میرساند که ژ۳ سلاحی ست در دست انسانهای ناآگاه میباشد و از این سلاح علیه آزادی و انسانیت در جهت خفقان و ایجاد ترس استفاده میکنند. در سطر اول نیز شاعر با آوردن واژهی امضا که مضاف و قاضی مضافالیه آن است تأکید میکند بر تصویر امضایی که در سطر سوم شعر آمده درواقع این تصویر امضا هم به قاضی هم به افرادی که با امضای همان قاضی اسلحه به دست گرفتهاند، دلالت میکند. کل شعر بدون دیده شدن تصویر شعر دارای مفهوم و معنایی کامل میباشد که این موضوع حتماً باید در سبک طراشعر لحاظ شود، اما با دیدن تصویر شعر مفهومی خاصتر که در دل تصویر پنهانشده و ایجاز دارد به مخاطب میرسد. در سطر دوم شعر نیز برای زیباسازی تصویری از عدد ۳ بهجای کلمهی سه استفادهشده است.
در این شعر “لام” در “دلال” شکل قالب ماهیگیری به خودش گرفته که بهعنوان تصویر “ماهیگیری” را دلالت میکند که با “کرمهای اقتصاد” رابطهی تصویری ایجاد کرده که مفهوم تازهای از فرم است که ارتباط معنایی با تصویر دارد که خودش، تداعیکنندهی اثر ایجاز است. در خط اول “لام تا کام زبانبستهاند” لام دلالت بر قلاب در خط آخر دارد که یک نوع چرخش شعری را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، “کام” در اینجا جناس تام است و در فرهنگ عامیانه به معنی پوک زدن یکبار دود قلیان و سیگار و چپق و مانند آن را به دهان و گلو درکشیدن است و در فرهنگ دهخدا به معنی مراد و مقصد است که در هر دو معنی قلاب آخر کلمه دلال را تداعی میکند، خط دوم “کرمهای اقتصاد” نشاندهندهی اعتراض شاعر به وضع اقتصادی جامعهی خودش است و همینطور باز قالب آخر کلمهی “دلال” را تداعی میکند که ماهیگیران برای ماهیگیری بر سر قلاب طعمه میزنند که تأکید مدام هر خط به کلمهی قالب و سیر چرخشی شعر از انتها به ابتدا و باز انتها به ابتدا باعث میشود که کل شعر مفهوم تصویری کاملاً عمیقی از خود در ذهن مخاطب بهجا بیاورد که این تصویر مفهوم کاملی از موضوع را در ذهن ثبت میکند که این از ویژگیهای طراشعر افضل پور است که فقط با یک حرف صامت یا یک واژه میتواند تأکیدهای زیبایی را به شعر اضافه کند و شعر تصویری را ازلحاظ معنی با بالاترین سطح خود برساند.
در شعر ” قلبش را گرفتند، شر شد، شهر” بهطور آشکار بین “شهر” و “شر” آرایه تکرار بهکاررفته است، شر در فرهنگ دهخدا مقابلِ خیر و به معنی بدی، تباهی، فساد است که نشاندهنده فضای پر التهاب محیط زندگی شاعر است، قلبی که شاعر بعد از تلاش برای آزادی به شهر داده، نبض تپشهایی است که بعد از رهایی از قیدها، دچارش شده که حرف “هـ”همان قلب است که در خط اول شاعر بهصورت ” قلبش را گرفتند” بازگو کرده است. درواقع شاعر تلاش کرده قلب را که اصالتاً یک بحث اخلاقی بیان کند که در زمره مسائل علم اخلاق به شمار میرود اما کلمه قلب در دو مفهوم مختلف فیزیکی و اخلاقی غوطهوراست. حالات انفعالی و به تعبیر دیگر احساسات باطنی مثل ترس را نشان میدهد که میخواهد با دادن قلب به شهر، ازهمگسیختگی اجتماعی جلوگیری کند، به عبارت بهتر شاعر با اهداء کلمه “قلب” به “شر”، “شهر” را به مکانی امن تبدیل کرده که دلالت تصویر و معنی دارد و کل مفهوم شعر را تصویری کرده، برای درک متن با تصویرسازی و تائید تصویرسازی بعد دیدن متن تأکید گستردهای شده که این تأکید باعث شده شعر بدون دیده شدن تصویر نقش بندد و با دیدن تصویر معنی دوچندان میشود که خاصیت طراشعر است.
۷٫ جمعبندی
طراشعر افضل پور یک سبک جدیدی شعری است که ارتباط خاصی بین دیداری و شنیداری شعر ایجاد میکند بهگونهای که تصویر شعرها را در ذهن مخاطب پررنگ میکند، ایجاز و فرم شعر چه ازلحاظ محوری چه ازلحاظ ترکیبی و گرافیکی دستبهدست هم میدهند تا مفهوم را متکاملتر کنند و شعر را به یک پارادایم غیرقابلتصور در ذهن تبدیل کنند درواقع افضل پور با سبک طراشعر مرزهای تصویری و شنیداری را جابجا کرده است.
منابع:
۱ – حسنلی، کاووس.(۱۳۸۳). گونههای نوآوری در شعر معاصر.تهران: ثالث.
۲- شمس لنگرودی.(۱۳۷۰). تاریخ تحلیلی شعر نو. تهران: نشر مرکز.
۳- رضی،احمد.(۲۰۰۹).شعرهای تصویری و دیداری در ادبیات معاصر ایران”، مجله الدراسات الادبیه، جامعه لبنان
۴- انوشه، حسن، فرهنگنامه ادبی فارسی، برگ.
۵- موسوی، سید مهدی.(۱۳۹۴).تاروپود کارگاه شعر و شاعری. قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش.
.Andréa Catrópa and Gilbertto Prado. 2018. Designed Words: Aesthetics of the Future in Brazilian Concrete Poetry. The International Journal of Visual Design, 12.4 [7].Bohn, Willard. 2001. Modern Visual Poetry. Newark, NJ: University of Delaware Press. [8].Hentea, Marius. 2014. TaTa Dada: The Real Life and Celestial Adventures of Tristan Tzara. Cambridge, MA: MIT Press
مجله شماره شش (ویژه نامه نوروز ۱۳۹۹)
(احمد بیرانوند و بهاریه: رضا بهادر)
سالی که نکوست از …
من نکو نبوده ام. در تمامی متن های پیش از من همیشه بهانه ای برای اخم بوده
است. این بار اخمی در کار نیست. فقط به تماشا آماده ام. گرچه این ماه ها، راه خانه
نمی دانسته ام اما اگر این وطن وطن شود چیز بدی نیست. همان طور که خوبی در خانه
ماندن اگر از خود رفتن باشد، چیز بدی نیست.
بهاریه نمی دانستم. رضا نوشت. رضا بهادر. آن هم از راه دور، بلکه نزدیک شویم.
احمد بیرانوند
بهاریه
شعار ما این بود
که هر دمی دو عید کنیم و حالا رسیدهایم به چند سالی یک بهاریه آن هم در هشتمین
روز از ماه اول سال… تقویمهای قدیمی را انبار میکردم و دیدم چند خطی شعر افتاد
کف دستم و فکرم را خوانده نخوانده سطرهایی از محاقِ مشتی ماه بیرون زدند. اینطور
شد که دوباره به تو برگشتم. به بهار…
یک سال قبل اینجا،
کفِ زبان در حال مردنم و گلهای قالی خوابم را هم جا نمیدهند. یک سال بعد گفتند:
باید کسی صدای شاعر را از توهمِ ظریفِ زندگی تمیز دهد. کسی که اسمِ حقیقیاش را گوگل
کنید و برسید به بهار. *با تو بهار، دیوانهایست که از درخت بالا و پایین میپرد و
برگ میخورد در دفترِ مدرسه… سه نقطه در آخر مدرسه یعنی ادامه دارد این غم نان اگر
بگذارد.
*دوزخ
تو را طلبید و زجر روانت شطح خوانت کرد که پوست دف را پاره کنی تا این صدا به گوش
درخت برسد: تنها کلمه کافی نیست. تجربهی دوزخ به اضافهی کلمه، یعنی تو از درخت بالا
میروی و همین طور که رویا میبینی من در این جا خواب می بینم دارم در یک زودپز خیلی
بزرگ زنده زنده میپزم که صدایی میپیچد و میگوید: محکومی به آزادی به آزادی به…
به… آزا… دستی میآید در کادر، نخاعام را از ستون فقرات بیرون میکشد و در ظرف
را هم میگذارد.
هنوز از درخت پایین
نیامدهای که میخوانی: پس آخرین، اولین بوده و اولین، آخرین.
انجیل متا هم خواندنیست
اما من از روی دست یوحنا مینویسم بهار و کلمه آغاز میشود در ادامهی آبی… با همین
آقای روز قدم به قدم سنگ میشود در کوه، سبز میشود در چشم، سرخ در قفس و خاکستری
در باد. طالع ما همین است که هست. تمام کلمات از اینجای سال آویزان میشوند تا بگویند:
زمانِ زایمانِ خدا را ثبت بکنید. در پیشانی تو نوشته است! اما این چهره… نه… ماسیدنِ
شکست روی صورتت طاقت فرساست. همه میدانند. خوشبخت کسی است که بگوید: جناب کافکا سییییب، زمینی که روی آن ایستادهام،
به وسعت ناچیز کف پاهایم است و نه بیشتر… اینجا فصلیست که هیچ شاعری در آن نمیخوابد.
حتی وقتی که خواب میبیند.
آقای روز را ندیدهای
تازه؟ از صفحهی اینستاگرام بی بی سی که رد میشد، غریزهی بهار، برخورد اول شخص خسته
با جمع را نشانش داد و بعد از آن به دنبال یک ساختمانِ سه خوابه، به بوشهر رفت.
نرسیده بود که قلقل قلیان و صدای نی با قیافهی او قاطی شد و از ابتدای سفر دو
کوچهی باریک از دریا به چشمانش پیوست. دریا که در بهار شکوفه داده است! این چه
ربطی به شخص مورد نظر دارد؟ این آقا در آب گلآلود ماهی کباب میکند. (کار بهاریه
به کباب و ریحان و ترشی بندری با سیر کهنه کشید) این سطرها که بو گرفتهاند حذف میشوند.
شورای محلی زبان
از تنِ خالی دل و جرائت در میآورد که بیا و ببین. در برابر چشمانت جای کلمه را
خیس میکنند و به جای آینه، بوسه میآرند. جای نماز، نوازش و جای کشیده، ناز میکشند.
از پشت تلفن، زبانِ
زخم را میبندند و قاب میکنند بر سر در چله خانهی شیخ ابوالحسنِ خرقانی. در جلد دوم اسرار، عوض میشود این ساختار…
پیدا کنید سریِ سقطی
را، که دریای اندوه و درد بود و اول کسی که در بغداد، سخن حقایق گفت. وقتی که میخوابید،
دخترِ کوچکاش مجبور بود صدای خُرخُر او را از امواجِ دریای وحدت جدا کند و یکی یکی
صداهای اصلی را در حلقههای سی و پنج دور، به دامنِ پیرِ طبیعت بریزد تا خزانهی شفقت
از رموزِ خلقت سلامی را شاید از کوهِ معذور، به جانب بهار بفرستند و ما، بگیرمش میان
گوش و دست… یک دست به کشفِ گلِ آدم و دستی بر دل درویش که ریش ما را ول نمیکند
دیگر…
پدر و مادرم به فدایت.
ای صدای غایب. ای رنگ چشم طلوع در روز هفتم آفرینش. از آسمان پایین بیا و به یاد بیاور
که پنجاه سال پیش، همچین روزی را میان کدام سینه میسوختی؟ چهل سال پیش، در خانهی
کدام اقلیت مذهبی شراب انداختی؟ سی سال پیش، فارسی را سوار ماشینِ حمل جنازه، تا
خاوران چطور تحمل کردی؟ برگشتنی در خیابان ولی.عصر مادر کلمه را اسکان دادی؟ شیر حلال
در کف راهآهن فروختی؟ بعدش از صورت شش تیغهی هوا، جز پوستی خشک و خشتکی خنک، از
ابرِ شلوارپوش چه پرسیدی؟ باران نداشت تا دلِ آسمان نگیرد؟ بیست سال بعد هم برای خودت.
باز هم که آسمان لب نمیزند به صبح!
ده سال، پنج سال،
دو، یک، سال نو مبارک. موش از صورت سال گاز میگیرد و چند ویروس، از پُرزهای زبان
مادری، پرت میشوند میانِ ماهیها… دیدی تو هم نازلی؟ بودن به از نبود شدن، خاصه
در بهار. آزادشان کنید. هشتگ: نه به احکام کیلویی، هشتگ: زندانیان سیاسی آزاد باید
گردد. هشتگ: حقوق کارگران در اول بهار، گلوی فروردین را میگیرد و در جستجوی آن لغت
تنها، بودنها را بدونِ سانسور، لخت میکند. لعنت به جای زندگی که همیشه در بهار درد
میگیرد. خاصه در بهار.
رضا بهادر
«مسافر» شعری از رضا اکوانیان
شعری از رضا اکوانیان
مسافر
اتوبوسی که از راه آهن راه می افتد
همیشه به تجریش نمی رسد
در پارک وی
به دختری که بوی نفت می داد هم همین را گفتم
سال های زیادی است خشخاش تیغ می زند
و سیب گاز نمی زند
وقتی مسافری تازه به تخت می رسد
پای تخت رنگ عوض می کند
شعر بیماری سختی است
و تهران شهر خوبی بود
با عفونت شدید ریه؛
باید بروم
شهر را جارو بکشم
بعضی چشم ها
از آلودگی هوای جنوب کثیف ترند !
در ولی عصر پیاده می شوی
انتظار چیز خوبی است
اما کسی قرار نیست بیاید …
در ایستگاه نشسته ام
فکر می کنم،
هیچ اتوبوسی را سوار نمی شوم.
شعری از زبیده حسینی
شعری از زبیده حسینی
آلودگی هایی که از درون سرک می کشند به اعتراف
چشم ها را به واقعیت ِ رنگ می برند
به ریزش ِتناقض
و صعود ِ تـأیید
به لمس ِ ناگهانی چیزهایی که باید به نور برگردند و سایه شوند
فلج شدن ِ عضوی از خانه
نقطه ای از مربع
که شکاف عمیقش را نشانم می دهد
می سپارم اش به دورها / کوه های رفته از عکس ها / دریای کوبنده به لبخندها
و می چسبم به عمق
شکاف ِعمیق ِ واقع
شکاف ِ عمیق ِمجاز
شکاف های رونده و بازدارنده از اعتراض
حجمی که دهان باز کرده به گوشه گیری ام
جمعی ست که حذف می شود از من
جمعی که حذف می شود از چشم
و تیله های قهوه ای ِ مشکوک را
به چارچوب ِ کاغذی ام می چسباند
آبان ۹۳
شعری از مهدی نژادهاشمی
شعری از مهدی نژادهاشمی
۱-
نگاش کن
همون جاس
فرقی نمی کنه کی راس می گه کی نه!
این همون ریل آهنی که
خوشبختی منو با خودش برد و دیگه برنگشت
چشام همه چیز و می فهمن
درد می گیرن ، طوفان می شه
درد می گیرن، بارون می یاد
مورچه که باشی!
بخوای غرق شی
چشت می ره دنبال پرِکاهی که دیگه نیس
اوناهاش
این همون ریل آهنی که دوتیکه شده
شبیه قلب من
یه طرفش می ره گیلان
یه طرفش بندر
میگن
شاعرا با شعرشون خودکشی می کنن
کشتیا با گل
نگاش کن
این همون ریل آهنه
لعنت به این راه …
منو شکنجه می ده
اونقدر شکنجه می ده
که خودمو لای انگشتام تموم می کنم
حالا دیگه به هیچ سقفی فکرم قد نمی ده
ستاره ها خلاصه شدن تو یه نخ سیگار
فندک می خوای ؟!
۲-
به این فکر می کنم
این دوره زمونه
قایق سهراب و از جنازه ی آدما ساختن
واسه هیچ کی مهم نیس
جمجمه ی آدما اونقدر سوراخ سمبه داره
وقتی فکری نشست میکنه
دنیارو آب میبره
اون بالایی رو خواب
وقتی هم از خواب پاشه
یکی از مارو
می چپونه تو سوراخه
آب بند بیاد
جماعت به آرامش برسن
شعری از لیلا رنجبران
شعری از لیلا رنجبران
فردا خواهم آمد
این روزها در فال حافظ نمی یابم ات
و نه درته فنجان قهوه ام …
می خواهم چند کیسه نمک بردارم
تمام مسیر امامزاده صالح راپیاده بروم
و روسری سفیدم را بین کبوتران تقسیم کنم
شاید در راه برگشت،
تو! پشتِ در، دخیل بسته و منتظرم باشی…
اینروزها دست هایم بی جان تر از آنند
که برای آمدنت دعا کنند
حالا نوبت توست
دعا کن!
کفش هایم جفت شود…
قول می دهم
قبل از اینکه سپیده به پنجره ی مسدودِ اتاقت سر بزند،
من در خواهم زد.
برای “مرگ در تگزاس” / رحیم فتحی باران
برای مرگ در تگزاس
رحیم فتحی باران
Tod in Texas (مرگ در تگزاس)
Werner Herzog (سازنده فیلم)
…
Prolog
…
.آقای فرماندار
.در مورد انسانی که اعدام میشود ،چه میاندشید
.هیچ
.خدا بزرگ است
.خوب وبد ما را می داند
…
.آقای فرماندار شما در موقع اعدام چه می کنید
.در کنار مجرم زانوهای اورا میگیرم تا جان دهد
…
.و در صورت بی کسی
.اگر بی صاحب باشد
.در مزار عمومی شهر تحت عنوان نمره ای بخاک سپرده میشود
…
.چرا خدا این را می خواهد
.نمی دانم
.جوابی ندارم
.حتما خدا اینطور صلاح میداند
.به این موضوع فکر نمی کنم
…
.من بعضی اوقات گلف بازی میکنم
.و در خلوت خودم
.به عظمت خدا می اندیشم
…
.روزی چشمم به چمن اطراف زمین گلف افتاد ،که سنجابها آنجا درحال بازی بودند
…
.آقای فرماندار راجب سنجابها بگوئید
.دراین روز سنجابها میدویدند ومرا ازپشت شیشه ماشین نگاه می کردند
.اگر ترمز نمی کردم
.آنها زیر ماشین می مردند
.همراه با گریه___ زندگی زیباست
.برای انسانها وسنجابها
…
من.
.جلوی اعدام را نمیتوانم بگیرم
.انسانی با انتخابی “غلط
.در انتظار مرگ
.کاش میتوانستم
…
.راهروها وسالن سرد زندان
.میله های آهنی
.اطاق اعدام
.تخت اعدام
…
Dieverbrechen.
چهار اکتبر سال ۲۰۰۱
Michael Perys قاتل
سه کشته.
Sandra Stotler,پنجاه ساله
Adam Stotler, هفده ساله
Jeremy Richardson, هیجده ساله
…
.جوان با دستان بسته ،ولبخندی وارد اطاق شیشه ای ملاقات میشود
Michael Perys شیشه جلوی خود راپاک می کند.
من وتیم فیلم برداری مرگ پدرتان را بشما تسلیت می گوییمMichael Perys.
.آری در ده یونی بود،سیزده روزاست
.واما خود شما هشت روز دیگر اعدام خواهید شد
.درست است
.حالتان چطور است
…
.من یک مسیحی هستم
.وفکر میکنم به هر صورت به بهشت وخانه ابدی خواهم رفت
.اما در این روزهای نزدیک اعدام
.افسردگی روحی دارم
.دیگر نمی توانم بنویسم
.قدرتی برایم باقی نمانده
…
Dieverbrechen.
.خانه ۴۰۱۹
.اکتبر سال ۲۰۰۱
.لکه های خون
.پوکه های گلوله
.تلویزیونی روشن
.سینی خمیر ها و کتاب ای باز،که نشانیست از درست کردن کیک توسط مادرخانه
…
کشتنSandra Stotleمادر دوستشان .
.بخاطر ماشین او
.کاماروی قرمز
…
.زنگ خانه بصدا در می آید
Sandra Stotlerدر را باز میکند .
.پسرش را می پرسند
.او می گوید در خانه نیست
…
.می روند… وهمراه مرگ بر می گردند
…
…
…
در حجم بیهوده تلاش
خط را تا خوشبختی کشیده بود
اما اجرام شناور در تاریکی نبودن
همه او را احاطه کرده بود
روزها از دور سوسو می زدند
بچه ها گرسنه می خوابند
این که رمز ورازی “نبود”
…
سایه ما را آب برد…
…
پدر
جوان بودند
من نبودم
چه کار کنند
جوان بودند
با مرگشان چیزی
تغیر نخواهد کرد
…
وشاعر، در حال انفجار…
…
…
…
چرخیدن
میل به ناخودآگاه را
در ضمیر خود آگاه تو
زنده داشت
اما
تو گرسنه
می چرخی
واین یک توهم نیست
بر بستر این واقیعت
حقیقت
جامعه می گردد
اذدهام
آذوقه
واین به معنای
اسارت وکمبود جا برای آزادی
اسارتی که بوی ذخیره نمی دهد
اما به معنای آزادی هم نیست
واین را از ناخودآگاه وچرخیدن
نمی شود نتیجه گرفت
چون مرگ وجود ندارد
در مقابل نداشتن
ونتیجه چرخیدن بی قهرمان
زندگی عصر حاضر
…
کشیش محله برای صرف فنجانی چای در بالکن
…
ودر پس حملات قلبی پی در پی
مونده بود که چپق بکشد یا نکشد
از بالکن
پیرمرد
رفتن مردم را به کلیسا میدید
وبا خدای خودش گفت…
…
دراطاق نشیمن روی صندلی راحتی لم داده بود
وبه چلچراغ بالای سرش خیره ماند
یکدفعه
بپا خواست ورفت چپقش را آورد وبار کرد وبا نفسی عمیق به آن پک زده وکشید
…
در رفت آمدهای هر روزه مردم
چشمش به پیرزن با بند های چرمی زیادی که سگ هایش را می کشید خیره ماند
تاصدای طرقه او را به خود آورد
که
داشت
بهار می شد
…
دو شعر از حمید رضا اکبری شروه
دو شعر از حمید رضا اکبری شروه
نرگسی به تاریکی می بخشم
خلخال پایت
مزامیر می ریزد .
که دنبال کسی می گردم
زنی ،
شبیه خوابهای عیسی !
دست نمی کشم
نرگسی به تاریکی می بخشم
سیاه مست !
هرچه دارم
خلاصه ی رختخوابی ست
که در تنهایی اش
قهوه را تلخ می نوشم .
من بمباران شده ام
نمک ندارد دستم
که دختران فراری را ندیده گذشتم
تهمت می شوم
اصلن دوست دارم
کو ؟ کدام کشتی مرا ببرد به خاور دور !
باید به احترام این همه دهان مرده سکوت کنیم
خود زنی نمی کنم
گذشته را هم که بیاورید
من سوار حا ل دارم می روم
و هنوز صدام را دوست دارم
که مرا بمباران کرد و نمرد م
نمک را بردارید
دستم اعتقادی نیست
فقط می دانم بار کج
به منزلم می رسد
وقتی دهانی کرایه می شود
کوچه را می دوم
تا به خا نه نمی رسم …