رفتن به بالا

معرفی کتاب/ نگاهی به نقش ترانه در رمان «خیابان بهار آبی بود»

. . . همه ی ما در گوشه ای از قلبمان یک خیابان بهار داریم که هیچ وقت فراموش نمی شود؛ هر نشانه‌ای، سروده‌ای یا ترانه‌ ایی آنها را به طرف خیابان بهار سوق می‌دهد ؛ مانند انگشت ششم به گفته‌ی زنده یاد هوشنگ گلشیری، همان یک تکه گوشت اضافی می‌شود نمازخانه کوچک ، بنابراین رهیافت نشانه شناختی به نقش ترانه و شعر حاکی از آن است که مخاطب میان درک زبانی اشعار و مضامین و درون‌مایه‌ی آن به نگرشی قابل قبول رسد و افزون بر آن از سلطه‌ی عدم آگاهی و شعور به بنیان ...


پیشخوان

  • معرفی کتاب/ نگاهی به نقش ترانه در رمان «خیابان بهار آبی بود»

    . . . همه ی ما در گوشه ای از قلبمان یک خیابان بهار داریم که هیچ وقت فراموش نمی شود؛ هر نشانه‌ای، سروده‌ای یا ترانه‌ ایی آنها را به طرف خیابان بهار سوق می‌دهد ؛ مانند انگشت ششم به گفته‌ی زنده یاد هوشنگ گلشیری، همان یک تکه گوشت اضافی می‌شود نمازخانه کوچک ، بنابراین رهیافت نشانه شناختی به نقش ترانه و شعر حاکی از آن است که مخاطب میان درک زبانی اشعار و مضامین و ...
  • سخن سردبیر/ نسل بی پایتخت

    . . . دیرزمانی ادبیات پایتخت داشت.این دیرزمان یعنی تا همین سال‌ها پیش تا زمانی‌که رسانه و مدیا گستره خود را از روزنامه‌ها و کتاب‌ها به اپ‌های اینترنتی و صفحه‌های مجازی گسترش داد.در این برهه دیگر ادبیات و کلا فضای فرهنگی مرکزیت خود را تحت عنوان پایتخت کم‌رنگ کرد. به گونه‌ای که هر کس می‌توانست در گوشهٔ خانه خود، شهر یا حتی یک ناکجاآباد با یک موبایل، مرکز جهان ...
  • مقدمه دبیر داستان

    . . در دومین شماره از ویژه‌نامه‌های داستانی آوانگاردها پرونده‌ای برای مرور کارنامۀ ادبی کیهان خانجانی داریم. ممکن است رسمی نانوشته اما مکرر ما را به خواندن و دیدن چنین ویژه‌نامه‌هایی فقط برای درگذشتگان و یا افرادی از نسل‌هال اول تا سوم داستان‌نویسی عادت داده باشد. بر این باورم که چنین رویه‌ای تنها به یک احترام مصنوع نسبت به «گذشته» و نادیده‌انگاری «امروز» ...
  • مهم متن‌سالاری است/ کیهان خانجانی

    . . مصاحبه آوانگاردها با کیهان خانجانی . . امروزه از یک‌سو با بحران مخاطب مواجهیم و تیراژ پایین کتاب نسبت به جمعیت، و از سوی دیگر با افرایش چشمگیر تعداد نویسندگان، در سطوح مختلف. به نظر شما چگونه است که جامعه‌ای علاقمندان به تولید یک محصول را فراوان دارد ولی مصرف‌کنندگان آن را کمتر از حد انتظارش؟ تیراژ کتاب چندان تغییری نکرده، سرشکن شده میان تعدد کتاب‌‌های ...
  • رقص سرهای بریده در مجلس عاشقان (۱)/امین فقیری

    . . (نقدوبررسی مجموعه داستان عشق­نامه ایرانی) . نامکرر، نامکرر، نامکرر، از هر زبان که می­شنویم، چه از کیهان خانجانی در رشت، چه از حافظ - رند عالم­سوز - در شیراز. پرداختن به عشق البته دردسرهای خود را دارد، کمی سطحی­نگری کنی به ورطه مبتذل­گویی و دوری از هنر ناب پرت می­شوی. این است که وقتی کتابی این‌چنین شسته و رفته به دستت می­رسد، با لذتی مضاعف می­‌خوانی. طبع بشر به ...
  • رانه زندگی در رانه مرگ: با سوگ آواز خواندن/ مهسا محب‌علی

    . . نقدوبررسی مجموعه داستان یحیای زاینده‌رود (1) . خوشحالم که حداقل هفت داستان از این مجموعه داستان به دست ما رسیده است. هرچند می­دانم برای یک نویسنده چقدر سخت است، مثل این­که به ازای هر داستان، یک بچه­اش را بردارد و از آن­یکی بگذارد. اگر بخواهم برای این مجموعه داستان یک نقطه ثقل در نظر بگیرم، داستان «روشنای یلداشبان» است. چیزی که در کل کتاب خودش را به شدت به رخ ...
  • سیمرغ‌ در قرنطینه‌ی قدرت (۱)/علی مسعودی‌نیا

    . . نقدوبررسی رمان بند محکومین . .    پیش از اینکه درباره مختصات رمان بند محکومین بگویم، می‌خواهم نسبتش را با جریان رمان‌نویسی در روند تاریخ ادبیات معاصرمان بسنجم. اتفاق خوشایندی است این رمان اما سرنوشت رمان ایرانی در دهه‌های اخیر چنین بوده که باید چند سال متمادی منتظر بمانیم تا اثری نوشته شود که آدم را جاکن کند و نسبتی مترقی با پیشینه‌ی رمان نویسی ...
  • گربه‌ای به نام جامعه / سیدرضا محمدی

    . . . نقدوبررسی مجموعه داستان سپیدرود زیر سی‌و‌سه‌پل    شخصیت­های داستان­های کیهان خانجانی، هیچ­کدام آدم اُتوکشیده­ای نیستند، آدم­هایی عادی هستند که همواره با ما زیسته­اند اما هیچ­وقت به چشم نیامده­اند. این آدم­ها اصلا خودِ ما هستیم که معمولا در اتمسفری از فرزانگی، خود را مخفی کرده­ایم: روزنامه­نگاری که آگهی تبلیغاتی می­گیرد؛ فارغ­­التحصیلی تنگدست که ...
  • داستان کوتاه/ «یخچالیّت» به قلم جواد شامرادی

    . . توی چشماش نگاه نکردم ولی قسم خوردم که می­شم. از پشت میز پا شد و از هول پاش خورد به پایه­ی میز و با دست پیازیش اشکاشو پاک کرد و اوخ اوخ­کنان خودشو رسوند بهم و گفت:« دیوونگی نکنیا... به من نگا کن! قول بده دیوونگی نکنی». اومدم تو هال. بابا سرد نگام می­کرد.همیشه می­گفت:« سردی، خیلی سرد! نه بابا حالیته نه مامان! مثل چیز می­مونی! چه می­دونم» مامان اما گرم بود. یه وقتایی هم ...
  • مقدمۀ دبیر داستان

    . . . بخش «داستان آوانگاردها» قرار است ازین‌به‌بعد در زمان‌های مستقلی به‌روزرسانی و منتتشر شود؛ در هیأت یک مجلۀ مستقل داستانی که البته به پشتوانۀ سال‌ها فعالیت دوستانم در این سایت ادبی قابل تحقق است. شکلی که برای این مجلۀ الکترونیکی درنظرگرفته‌ام تقسیم مطالب به دو بخش اصلی است؛ «پروندۀ داستانی»، «داستان و نقد داستان». در هر شماره موضوعی به‌عنوان پروندۀ ...

آخرین یادداشت ها