.
.
علی مومنی
نه آويشني
نه نعناعي
كه خلط كارخانه هاي اطراف را
كافور ،
از جنازه مي شويد
بي بي ،
سياه از تب مشكوك
كسوف كامل سينه
و سطل هاي كبودي
كه از وسط چاه هاي تنش
سرفه مي كشد بيرون
وشعله هاي زبانش
از تنور دهان و
جهنم ترس
به شيهه ي گرگ و
به زوزه ي اسب…
نفس بكش بي بي
كه خون به جاي خدا
قاب چوب دار عيسا بود
نفس بكش بي بي
تمام كتاب هاي مقدس
به روي نيزه و
اژدها به جاي عصا
دست موسا بود
واندوه باد قطع در ختان و
كاغذي ،
كه در آن پول و روزنامه
دروغ مي گويند…
———————————
سام گیوراد
هستییِ
معلق
در نستعلیق اندامت
نسخ قرار
میکندَم
هرباری که بر باد میبَرَد
تیرهای مشقی تصاحب
سرخط پنجههایم را
در هواهای بیهوایت
———————————–
دو شعر از رضا خانبهادر
۱
ماه
شیر طولانی پسرانش را
هلال کرد
گریه کردی که پای آورنده
از اندام بریده
تندخو گذشت
حرامجامه در حریر حرز
آبستنِ زنِ زندگی است
مرگ را به تیر
علامت زدم
از فلان بن فلان شنیدم
گور میخواهی یا حدیث و گواهی
نقطه نقطه نقطه
و باقیِ اندام
اضافه آمدند
و… چند را
(و مثلن چون)
حلال کنید
۲
جوشیده در تنفسِ مادر
در دستانم چهره میتکانی
برجِ هوا سنگینیِ شکل را
با سایهای به جانِ صدا
جمع میکند
ستونِ تن
بلند
دخیل پاهایم
به شفا
از بوی لهجهات
دو زبان باز کرده است
زمزمهای در خاک
مرده مرده
حجامتِ اسمها را
آب میدهد
مزهی حشرات در سایه
مزهی حشرات در آفتاب
مزه مزه به زندگی دست میزنیم
برگشتهای از پا
بلند بلند
فصل شوخِ سُفره
زیاد میشود.